سلام . سال نو پیشاپیش مبارک ...
اگه بگم که قول میدم تا همیشه باهات باشم ، اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم ، اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی اگه بگم بهونه هرنفسم تنها تویی ، اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم ، اگه بگم زندگی مو بذر بهارت می کنم ، اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی ، اگه بگم بال منی لحظه پروازمنی ، میشی برام خاطره قشنگ لحظه ی وصالی میشی برام باغبون میوه های تشنه وکال میشی برام ماه شبهای بی سحری میشی برام ستاره ی راه سفر؟
دلم که شکوه ز دست توبا خدا میکرد/ میان شکوه نهانی تو را دعا میکرد/ به یاد توست همه لحظه های هستی من/ دل تو کاش که یک لحظه یاد ما میکرد
بودیم و کسی قدر ندانست که بودیم/ باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
ای آیه مکرر آرامش می خواهمت هنوز...آری هنوز هم دریای آرزو در این دل شکسته من موج می زند راهی به دل بجو...
سرمایه آدمی یک نفس است و آن یک نفس برای هم نفس است گر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس برای یک عمر بس است
سعی کن آن چیزی که دوست داری به دست بیاوری ، وگرنه مجبور خواهی شد آن چیزی که بدست آوردی دوست بداری کسانی از پله های موقعیت بهتر بالا میروند که پاهایشان را بر پله های فرصت بگذارند چرا در جست و جوی محبت هستید ، خود خالق و باعث محبت باشید از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش برای بدست آوردن چیزی که تا به حال بدست نیاوردی باید تبدیل به کسی بشی که تا حالا نبودی
آسمان را بنگر و به سکوت پر رمز و رازش بیاندیش ستاره ی خود را در آسمان زندگیت پیدا کن و به سمت آن ستاره حرکت کن. نگران راه مباش، آنکه ستاره را برای تو آفرید راه رسیدن به آن را نیز نشانت خواهد داد.
آسمان فرصت خوبی اگر پر بکشیم/به افق های دل انگیز خدا سر بکشیم
وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم ............کاش کوچیک می موندیم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم باز کسی حرفمون رو نمیفهمه
درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزن!
به کودکی گفتند: عشق چیست؟ گفت : بازی به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت آهی کشید و سخت گریست به گل گفتند: عشق چیست؟ گفت : از من خوشبو تره به پروانه گفتند: عشق چیست؟ گفت :از من زیبا تره به اتش گفتند عشق چیست؟ گفت: از من سوزنده
انسان باید شاد به هدف برسد، نه اینکه به هدف برسد تا شاد شود. (آنتونی رابینز(
نمیدانم چرا دوست داشتن در قلب احساس می شود قلبی که کارش به جریان در آوردن خون است نه احساس حقایق.
دختران روستا به شهر فکر می کنند! دختران شهر در آرزوی روستا می میرند! مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند! مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند! کدامین پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
الو سلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟ اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم
هر کلمه و هر لحظه از تو می نویسم نمی دانم همسفر کدامین غروبی؟ ولی من همینجا منتظر بازگشت تو خواهم ماند... قرارمون همینجا توی جاده تنهایی سر دو راهیه رفتن و ماندن کنار تابلوی عشق و نفرت زیر سایه درخ ت سبز امید من نشسته ام روی صندلی انتظار ممکنه گیسوانم سفید باشد , اما قلبم مثل نفسهایم گرم است.... مطمئنم مرا خواهی
من ازمردن نمی ترسم،هراس از زندگی دارم که هر روزش مثه دیروز،از این تکرار بیزارم من از مردن نمی ترسم،که هر چی باشه یکباره هراس از زندگی دارم،که دردش پر ز تکراره اگه زندگی همینه،آره من عاشق مرگم می خوام از شاخه بیفته،دونه آخر برگم زندگی مثه یه داسه،آدما مثل درختن ظریفاشون زود میمیرن،دیرتراونا که سختن...
آه از راه محبت که چه بیپایان است با دو منزل که یکی وصل و یکی هجران است
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
ما را به ناز فروشان نیاز نیست تا خدا بنده نواز است به بنده چه نیاز است؟
در جوانی گریه کردم هیچ کسی یادم نکرد/ در قفس جان دادم و صیاد آزادم نکرد/ آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد/آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
باز آمدم بنویسم از خواستن ونرسیدن وای عاشقان بدانید برای رسیدن تنهاخواستن کافی نیست باید از جان هم گذشت وای آنان که رسیدن برایتان کوهی شده فقط بدانید با یک احساس خوب میتوانید کوه را بردارید. من پیغام شکفتن را به شما دادم این شما و این پاکی احساستان با آرزوی موفقیت
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
جا جایش رد پا بود از خدا ... جاده های مستقیم کربلا دل نمی زد جز برای وصل خود...هر کسی می جست آنجا اصل خود
جبهه جایی که خدا بی هاله بود. .جبهه الحق سرزمین لاله بود جبهه جای ناله بود و زمزمه ......جای ذکر مهدی (عج) و یا فاطمه (س(
خوشبختی یعنی هماهنگی باروزگار پس خوشبخت واقعی کسی است که هیچ موقع پیش آمدهای روزگارخم به ابروی او نیاورد وهمیشه خدا را بر اعمال وسرنوشت خود واقف بداند
آنقدر قوی باش که بتوانی با روزگار روبرو شوی. آنقدر ضعیف باش تا بتوانی قبول کنی که نمی توانی همه ی کارها را به تنهایی انجام دهی . و در مقابل کسانی که به کمک تو احتیاج دارند بخشنده باش . در مورد نیاز های شخص ات صرفه جو و قانع باش . آنقدر عاقل باش تا قبول کنی در مورد همه چیز آگاهی نداری . آنقدر ساده باش که به معجزه اعتقاد داشته باشی . شادی هایت را با دیگران تقسیم کن . در غم و اندوه دیگران شریک شو . راهنمای افرادی باش که خود را گم کرده اند .
تکیه به شونه هام نکن من از تو افتاده ترم ما که به هم نمی رسیم بسه دیگه بزار برم کی گفته بود به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها نه برده ی حلقه به گوش نه ناجی فرشته ها من عاشقم همینو بس غصه نداره بی کسیم قشنگیه قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم
قبل از هر چیز جمله های امروز: «فردا و دیروز با هم دست به یکی کردند. دیروز با خاطراتش مرا فریب داد و فردا با وعده هایش مرا خواب کرد.وقتی که چشم گشودم امروز گذشته بود
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو کیستی که من از موج یک تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم
وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است معیار مهر ورزی مان سنگ بودن است دیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی است اصلا کدام احمق از این عشق راضی است ؟؟!!!!
یه رنگ سرخ زیبا مثل برگای شقایق تو کتاب عشق نوشته غم و غصه واسه عاشق نوشته عاشق همیشه توی بحر غم می مونه دل عاشقم نمی شه آوازشادی بخونه آخه اون که جون و قلبش توی زندونی اسیره توی این زندون نباشه طفلکی دلش می گیره این دل عاشق همیشه واسه یارش
آهای آدمیان ، به چشمهای خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند ، اگر نگاه انداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند
اگر عشقی نباشه آدمی نیست/ اگر آدم نباشه زندگی نیست/ نپرس از من چه آمد بر سر عشق/ جواب من جز شرمندگی نیست
تا با غم عشق تومرا کار فتاد/ بیچاره دلم در غم بسیار فتاد/ بسیار فتاده بود دلم درغم عشق/ اما نه چنین زار که اینبار فتاد
گل فرستادی مرا.ای خوشتر از گل روی تو/ گل نباشد در لطافت.چون بهشتی خوی تو/ جز دلی رنجور و غیر از نیمه جانی دردمند/ من چه دارم؟ تا به جای گل فرستم سوی تو
دوستت دارم به چشمانی که رنگش رنگ شبهاست به آن نازی که در چشم تو پیداست به لبخندی که چون لبخند گلهاست به رخسارت که چون مهتاب زیباست به گلهای بهار و عشق و هستی به قرآنی که او را می پرستی قسم ای نازنین تا زنده هستم تو را من دوست دارم....میپرستم
نمی گویم زندگی کارساده ایی است. نمی گویم همیشه خوشاینداست . اماباتمام مشکلاتی که برایمان پیش می آید.زندگی .... ازماانسانی بهترونیرومندترمیسازد. به یادداشته باش: درزمان آزردگی .رنج را ازخود دورکن . درزمان خشم .خود را رهاساز. در ناکامی .برخودچیره شو. تامی توانی یارخودباش . می توانی بهترین دوست خودباشی . اما به هنگام آشفتگی مرا خبرکن . می کوشم بدانم چه وقت باید درکنارت باشم . اماگاهی ممکن نیست .پس توخبرم کن . عشق تنها هدیه ایی است که می توانم به توبدهم . وایثاریکی
تو عطر تازه ی یاسی ، بیا به خانه ی من/ تو دست نرم بهاری بیا به کاشانه ی من/ بهشت بی تو ، بی معناست کنار خلوت دل/ من و توایم و بهشتی است کنج خانه ی من/ سکوت خلوت آغـوش تو، کرانه ی من
نصیحت: مواظب خودت باش....! یک خواهش : اصلا عوض نشو....! یک آرزو : فراموشم نکن....! یک دروغ : دوستت ندارم....! یک حقیقت : دلم برات تنگ شده....! ویک رویا : تورو داشتن
موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم، موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف بزنم. موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم،موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم حالا که عاشقت شدم میترسم از دستت بدم …
من می خوام کبوتر دل تو رو اسیر کنم/ این دل تشنه رو از چشمه عشقت سیر کنم/ بزنم به موج دریای خیال عشق تو/ باقی عمرمو عاشقونه با تو پیرکنم!
عشق یعنی خون دل یعنی جفا. عشق یعنی درد و دل یعنی صفا. عشق یعنی یک شهاب و یک سراب. عشق یعنی یک سلام و یک جواب. عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز. عشق یعنی عالمی راز و نیاز. عشق یعنی همچو لیلا خون شدن. یا چو مجنون راهی صحرا شدن عشق یعنی تیشه فرهاد ها عشق یعنی عالم فریاد ها عشق یعنی زخم کوه بیستون عشق یعنی ناله های درد و خون عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی یکه و تنها شدن. عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی حسرت شبهای گرم عشق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت عشق یعنی آخر خط بهشت عشق یعنی گم شدن در لحظهها عشق یعنی آبی بی انتها چه زیباست نوشتن وقتی میدانی او میخواند... چه زیباست سرودن وقتی میدانی او میشنود... چه زیباست جنون وقتی میدانی او میبیند
عشق عشق می آفریند عشق زندگی می بخشد زندگی رنج به همراه دارد رنج دلشوره می آفریند دلشوره جرات می بخشد جرات اعتماد به همراه دارد اعتماد امید می آفریند امید زندگی می بخشد زندگی عشق می آفریند عشق عشق می آفریند
پاکترین عشق آنجاست که انتظاری نیست: در عدم وابستگی
زخود هر چند بگریزم ، همان در بند خود باشم ، من آن آهوی تصویرم ، شتاب ساکنی دارم
زندگیت پیشاپیش در درون خویش سازمان یافته است. حیات از حیات برمیخیزد. غنچه به سیمای گل میشکفد، کودک نیز فردی بالغ میشود. به هر مرحله اعتماد کن و قدرش را بدان و بگذار مرحله بعد بدون تلاش به سراغت بیاید
من دوست داشتم .....پس انسان را آفریدم "، پس عشق ، با هیجان جنسی بسیار تفاوت دارد. عشق پر از خلاقیت ، شعور و آگاهی ، آزادی و.... است
عاشقت گشتم تو گفتى عاشقان دیوانه اند، عاقبت عاشق شدى دیدى که خود دیوانه اى
یکی از بهترین ها می گوید: اگر کسی واقعاً یکی را دوست داشته باشد، بیشتر از اینکه بهش بگه دوست دارم میگه مواظب خودت باش، پس مواظب خودت باش
شب به کوی عشقم و روز در ویرانه ای / دل همی گوید بیا با هم بسازیم خانه ای/ عاشقان خانه ندارند دل مگر دیوانه ای / یار اگر پرسید نشان منزل ما را بگو ... میدان عشق ، خیابان وفا ، کوچه دل
دوستی بسته پیچیده به روبان ها نیست که کسی روز تولد به کسی هدیه کند ولی من تمامیت خود را در سفره چرمینی خواهم پیچید و شبی در چار سوی بادها رها خواهم کرد چه کسی می داند؟؟ شاید از برکه متروکی هم صدفی صید شود
واقعیتی که تجربه میکنید انعکاس انتظارهایتان است اگر هر روز همان تصاویر را فرا افکنید واقعیت شما هر روز همان گونه خواهد بود هرگاه توجه کامل باشد ، از میان اغتشاش و آشفتگی نظم و روشنایی پدید می آورد
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است. (سهراب سپهری(
می دونی دوست یعنی چی؟ یعنی: د: داشتن . و: اونی که . س :ستایش کردنش . ت: تمومی نداره
اگه تنها بودی تو تنهاییت احساس کردی که تنها بنده تنها فقط تویی ناراحت نباش چون یکی رو داری که خودش تنهاست اما هیچوقت تنهایی رو برای بنده هاش نمیخواد به اون رجوع کن میبینی که تنها نیستی
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم....تو نیز به آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم
اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم
پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر ، یک پازل جدید براش ساختی هنر کردی
با عشق زمان فراموش می شود و با زمان عشق
نازنینم چه دعایی بهتر از این: خنده ات از ته دل. گریه ات از سر شوق،.نبود هیچ غروبت غمناک
عشق چیست؟ افسانه ای بیش نیست. با لبخندی آغاز می شود با بوسه ای جان می گیرد با قطره ای اشک پایان می پذیرد
این جمله همیشه یادت باشه: زندگی گل سرخی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش واقعی است
دلم احساس غم دارد/ در این انبوه ویرانی/کمی تا قسمتی ابری/ و شاید باز بارانی
چنین گفت زرتشت........عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفر متنفر باش به مهربانی مهر بورز با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش..........
دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد، سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی
سه جمله ی زیبا: 1) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی. 2) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ . 3) آغاز کسی باش که پایان تو باشد
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی 2 خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عاشق تری ، تنهاتری
زندگی را از طبیعت بیاموزیم ، چون بید متواضع باشیم ، چون سرو ، راست قامت، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با کرامت باشیم.
کاش می شد گریه را تهدید کرد/ مدت لبخند را تمدید کرد/ کاش می شد در میان لحظه ها/ لحظه ی دیدار را نزدیک کرد
گفتمش بی تو چه می باید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد
روزی که دلم پیش دلت بود گرو/ دستان مرا سخت فشردی که نرو/ روزی که دلت به دیگری مایل شد/ کفشان مرا جفت نمودی که برو
من بی پناهم تو بی گناهی - دل به تو دادم ، چه اشتباهی- از تو کشیدم شکل کبوتر - نقاشی ام رو بگذار و بگذر- تو این نبودی، من بد کشیدم - آخه دلت رو هرگز ندیدم- تو بی گناهی، من بی پناهم - ایمن بمانی از اشک و آهم
اشکی که بی صداست/ پشتی که بی پناست /دستی که بسته است/ پایی که خسته است/ قلبی که عاشق است/ حرفی که صادق است / شعری که بی بهاست/ شرمی که آشناست/ دارایی من است/ ارزانی شماست..........
کنون کز من به جا مشت پری در آشیان مانده/ و آهی زیر سقف آسمان مانده/ بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها ر/ رها کن این دل غمگین و تنها را
بنام آفریننده عشق...: تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخر هم/که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را/ به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را/ مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی/ من آن خود رو گیاه وحشی صحرای اندوهم
یک شبی با یاد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوی آب خواهم گفت و رفت/ در فرار شعرهایم یک شبی خواهم نشست/ آخرین اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت/ با خیالت بر دیار قصه ها رفتم ولی
همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه... واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه داری و اشک میریزی برات اشک می ریزه... برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه... عاشقه کسی باش که دوستت بداره!
شبی غروب می کنم کنار چشمهای تو/ وبی گناه می روم به دار چشمهای تو/ من از تمام عاشقی به این بسنده می کنم /که یک دقیقه سر کنم کنار چشمهای تو
نگاهی آشنا به یاس کردم/ تو را در برگ گل احساس کردم ...خلاصه در کلاس ناز چشمت/ دو واحد عاشقی را پاس کردم
زمانی که مرا به دنیا آوردند می گفتند همه را دوست بدار اکنون که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموشش کن
یک عشق عروج است و رسیدن به کمال ، یک عشق غوغای درون است و تمنای وصال ، یک عشق سکوت است و سخن گفتن چشم ، یک عشق خیال است و....خیال است و....خیال
اگه از یاد تو رفتم... اگه از یاد تو رفتم اگه رفتی تو زدستم اگه یاد دیگرونی ...من هنوز عاشقت هستم با وجود اینکه گفتی ...دیگه قهری تا قیامت با تموم سادگی هام/ گفتم اما.... به سلامت شاید این خوابه که دیدم ...هر چه حرف از تو شنیدم قلب ناباور من گفت من به عشقم....نرسیدم! پیش از این نگفته بودی ... غیر من کسی رو داری توی گریه توی شادی ….سر رو شونه هاش بذاری تو رو می بخشم و هرگز دیگه یادت نمی افتم.... برو زیبای عزیزم ... تو گرونی ... من چه مفتم
دو خط موازی فقط هم مسیرند... قرار است امشب دو ماهی بمیرند که دیگر سراغی ز دریا نگیرند قرار است چشمان ما بسته گردند اگر چه پر از آرزوهای پیرند و بوی جهنم که آید از این شهر و مردان اینجا چه نا سر به زیرند تمام فصولی که می آید امسال بدون شک از ابتدا سردسیرند بعید است امسال دستان سردم بدون بهار شما جان بگیرند و یک سال دیگر گذشت و نفسهام از این لحظه های پر از غصه سیرند شب سرد و بی انتهای زمستان قدمها مردد ولی ناگزیرند دو خط موازی رسیدن ندارند دو خط موازی فقط هم مسیرند
زندگی رسم خوشایندیست........زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ........زندگی پرشی دارد اندازه عشق.........زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود........زندگی حس قریبی است که یک مرغ مهاجر دارد........زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی می پیچد........زندگی گل به توان ابدیت........زندگی ضرب زمین در ضربان دل هاست......
کاش در محبت شک نبود/ تک سوار مهربانی تک نبود/ کاش بر قابی که بر جان و دل است/ واژه تلخ خیانت حک نبود
زندگی زیباست ای زیبا پسند! / زنده اندیشان به زیبایی رسند/ آنقدر زیباست این بی بازگشت/کز برایش می توان از جان گذشت
زندگی خفتن نیست، زندگی پرواز است، زندگی بال گشودن ز زمین، زندگی اوج گرفتن بر سر قله ی عشق، زندگی پر زدن از آغاز است.
اگر آید به جانم هر سه یک بار/ غریبی و اسیری و غم یار/ اسیری و غریبی چاره داره/ ولی آخر کشد ما را غم یار...
مرگ من روزی فرا خواهد رسید/ در بهاری روشن از امواج نور/ در زمستانی غبار آلود و دور
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد/ مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
زندگی تفسیر سه کلمه است: خندیدن.... بخشیدن.... و فراموش کردن.... پس.... بخند.... ببخش.... و فراموش کن
به 3 چیز اعتماد نکن: دل، زمان و عمر...دل رنگ پذیره،زمان در تغییره،عمر در تقدیره
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است/ باش فردا که دلت با دگران است
ما را یک دل از خوبان جدا نیست/ ولی صد حیف خوبان را وفا نیست
از این عشق به هر عشق جهان میخندم/ هرکه آرد سخن عشق به آن میخندم/ روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد/ بعد از این سوز به هر سوز جهان میخندم
من شکستم آری تو شکستم دادی باده رنگ و ریا را تو به دستم دادی من غریبم آری تو غریبم کردی بی خبر از آیینه ها پر فریبم کردی تو مرا همچون شمع از سر جور و جفا سوزاندی تو مرا سوزاندی تو مرا بر در و دیوار بدی کوباندی من شکستم آری تو شکستم دادی تو مرا از بودن تو مرا از من و از ما و تو پنجره ها ترساندی... تو مرا از فردا... تو مرا از دریا... تو مرا ترساندی من اسیرم آری تو اسیرم کردی... بی خبر از باران.. تو کویرم کردی از شراب دوری تو چه سیرم کردی من شکستم آری ..
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره/ چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره/ واسه من تنهایی درده/ درده هیچ کس را ندشتم/ هر گل پژمردهای را تو کویر سینه کاشتم
شیشه ی پنجره را باران شست... از دل من اما... چه کسی ، نقش تو را... خواهد شست...؟؟