آنچه در طبیعت بیشتر ملازم و همراه انسان میشود و در زندگی روزمره انسان اهمیت ویژه ای می یابد، گاهی در نظرعده ای بصورت الهه در می آید و فکر می کنند که هدف همان است و بس. بعنوان مثال: چون فکر و اندیشه اولین همراه و ملازم بشر است در قرن پنجم قبل از میلاد سوفیستها با اندیشه و افکار خود فن خطابه و مناظره را تعلیم میدهند و وکلای مدافع برای دادگاهها می پرورانند و بر همین منوال سود کلانی نصیب ایشان می گردد و بخاطر سرو کار داشتن مداوم با اینگونه آموزشهای مغالطه آمیز کم کم این فکر در ایشان به وجود می آید که اساسا " حقیقتی ورای اندیشه انسان وجود ندارد ". پس اندیشه انسان برای ایشان حقیقت یک الهه را می یابد و هدف قرار می گیرد. و یا در جوامع ابتدایی هند گاوی که نقش حیاتی در زندگی مردم ایفا می کند بعدا یک الهه پرستش می شود. یا نمونه بارز این امر در جهان مدرنیزه امروز که اقتصاد نقش حیاتی می یابد و با پیدا ش نظام ماتریالیست دیالکتیکی اقتصاد هدف واقع میشود و علوم تجربی منشا و مبدا همه چیز قرار می گیرد که سعی می کند ضمیرحقیقی بشر را دود اندود نماید و افرادی چون مارکس و کنت و ژرژپیلت سر و... این شعار را سر می دهند که " حقیقتی ورای علم و اقتصاد وجود ندارد. "
پیدا کردن نیازهای وقت برای بشر یک خلاقیت محسوب می شود زیرا وقتی او خود را در مد سازگاری طبیعت قرار می دهد تنها او و همنوعانش هستند که به نیازهایشان پی می برند و آنها را اولویت بندی می کنند. در این اولویت بندی قبلا اهمیت هر یک از این نیازها را زمان مشخص میکرد در صورتی که امروزه این فاکتور در دست سرمایه داران جهان است که دنیا در ید قدرت ایشان می چرخد، ولی آیا واقعیت هم همین است؟
اگه بگم که قول میدم تا همیشه باهات باشم ، اگه بگم که حاضرم فدای اون چشات بشم ، اگه بگم توآسمون عشق من فقط تویی اگه بگم بهونه هرنفسم تنها تویی ، اگه بگم قلبمو من نذر نگاهت می کنم ، اگه بگم زندگی مو بذر بهارت می کنم ، اگه بگم ماه منی هر نفس راه منی ، اگه بگم بال منی لحظه پروازمنی ، میشی برام خاطره قشنگ لحظه ی وصالی میشی برام باغبون میوه های تشنه وکال میشی برام ماه شبهای بی سحری میشی برام ستاره ی راه سفر؟
دلم که شکوه ز دست توبا خدا میکرد/ میان شکوه نهانی تو را دعا میکرد/ به یاد توست همه لحظه های هستی من/ دل تو کاش که یک لحظه یاد ما میکرد
بودیم و کسی قدر ندانست که بودیم/ باشد که نباشیم و بدانند که بودیم
ای آیه مکرر آرامش می خواهمت هنوز...آری هنوز هم دریای آرزو در این دل شکسته من موج می زند راهی به دل بجو...
سرمایه آدمی یک نفس است و آن یک نفس برای هم نفس است گر نفسی با نفسی هم نفس است آن یک نفس برای یک عمر بس است
سعی کن آن چیزی که دوست داری به دست بیاوری ، وگرنه مجبور خواهی شد آن چیزی که بدست آوردی دوست بداری کسانی از پله های موقعیت بهتر بالا میروند که پاهایشان را بر پله های فرصت بگذارند چرا در جست و جوی محبت هستید ، خود خالق و باعث محبت باشید از دیروز بیاموز برای امروز زندگی کن و به فردا امیدوار باش برای بدست آوردن چیزی که تا به حال بدست نیاوردی باید تبدیل به کسی بشی که تا حالا نبودی
آسمان را بنگر و به سکوت پر رمز و رازش بیاندیش ستاره ی خود را در آسمان زندگیت پیدا کن و به سمت آن ستاره حرکت کن. نگران راه مباش، آنکه ستاره را برای تو آفرید راه رسیدن به آن را نیز نشانت خواهد داد.
آسمان فرصت خوبی اگر پر بکشیم/به افق های دل انگیز خدا سر بکشیم
وقتی کوچیک بودیم دلمون بزرگ بود ولی حالا که بزرگ شدیم بیشتر دلتنگیم ............کاش کوچیک می موندیم تا حرفامون رو از نگاهمون بفهمن نه حالا که بزرگ شدیم و فریاد هم که می زنیم باز کسی حرفمون رو نمیفهمه
درخت را به نام برگ بهار را به نام گل ستاره را به نام نور کوه را به نام سنگ دل شکفته مرا به نام عشق عشق را به نام درد مرا به نام کوچکم صدا بزن!
به کودکی گفتند: عشق چیست؟ گفت : بازی به نوجوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : رفیق بازی به جوانی گفتند : عشق چیست؟ گفت : پول و ثروت به پیرمردی گفتند : عشق چیست؟ گفت :عمر به عاشقی گفتند : عشق چیست؟ چیزی نگفت آهی کشید و سخت گریست به گل گفتند: عشق چیست؟ گفت : از من خوشبو تره به پروانه گفتند: عشق چیست؟ گفت :از من زیبا تره به اتش گفتند عشق چیست؟ گفت: از من سوزنده
انسان باید شاد به هدف برسد، نه اینکه به هدف برسد تا شاد شود. (آنتونی رابینز(
نمیدانم چرا دوست داشتن در قلب احساس می شود قلبی که کارش به جریان در آوردن خون است نه احساس حقایق.
دختران روستا به شهر فکر می کنند! دختران شهر در آرزوی روستا می میرند! مردان کوچک به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند! مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک می میرند! کدامین پل در کجای جهان شکسته است که هیچ کس به خانه اش نمی رسد
الو سلام منزل خداست؟ این منم مزاحمی که آشناست هزار دفعه این شماره را دلم گرفته است ولی هنوز پشت خط در انتظار یک صداست شما که گفته اید پاسخ سلام واجب است به ما که می رسد ، حساب بنده هایتان جداست؟ الو دوباره قطع و وصل تلفنم شروع شد خرابی از دل من است یا که عیب سیم هاست؟ چرا صدایتان نمی رسد کمی بلند تر صدای من چطور؟ خوب و صاف و واضح و رساست؟ اگر اجازه می دهی برایت درد دل کنم شنیده ام که گریه بر تمام دردها شفاست دل مرا بخوان به سوی خود تا که سبک شوم
هر کلمه و هر لحظه از تو می نویسم نمی دانم همسفر کدامین غروبی؟ ولی من همینجا منتظر بازگشت تو خواهم ماند... قرارمون همینجا توی جاده تنهایی سر دو راهیه رفتن و ماندن کنار تابلوی عشق و نفرت زیر سایه درخ ت سبز امید من نشسته ام روی صندلی انتظار ممکنه گیسوانم سفید باشد , اما قلبم مثل نفسهایم گرم است.... مطمئنم مرا خواهی
من ازمردن نمی ترسم،هراس از زندگی دارم که هر روزش مثه دیروز،از این تکرار بیزارم من از مردن نمی ترسم،که هر چی باشه یکباره هراس از زندگی دارم،که دردش پر ز تکراره اگه زندگی همینه،آره من عاشق مرگم می خوام از شاخه بیفته،دونه آخر برگم زندگی مثه یه داسه،آدما مثل درختن ظریفاشون زود میمیرن،دیرتراونا که سختن...
آه از راه محبت که چه بیپایان است با دو منزل که یکی وصل و یکی هجران است
آنگاه که غرور کسی را له می کنی، آنگاه که کاخ آرزوهای کسی را ویران می کنی، آنگاه که شمع امید کسی را خاموش می کنی، آنگاه که بنده ای را نادیده می انگاری ، آنگاه که حتی گوشت را می بندی تا صدای خرد شدن غرورش را نشنوی، آنگاه که خدا را می بینی و بنده خدا را نادیده می گیری ، می خواهم بدانم،دستانت را بسوی کدام آسمان دراز می کنی تا برای خوشبختی خودت دعا کنی؟
ما را به ناز فروشان نیاز نیست تا خدا بنده نواز است به بنده چه نیاز است؟
در جوانی گریه کردم هیچ کسی یادم نکرد/ در قفس جان دادم و صیاد آزادم نکرد/ آتش عشقت چنان از زندگی سیرم کرد/آرزوی مرگ کردم مرگ هم یادم نکرد
باز آمدم بنویسم از خواستن ونرسیدن وای عاشقان بدانید برای رسیدن تنهاخواستن کافی نیست باید از جان هم گذشت وای آنان که رسیدن برایتان کوهی شده فقط بدانید با یک احساس خوب میتوانید کوه را بردارید. من پیغام شکفتن را به شما دادم این شما و این پاکی احساستان با آرزوی موفقیت
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
جا جایش رد پا بود از خدا ... جاده های مستقیم کربلا دل نمی زد جز برای وصل خود...هر کسی می جست آنجا اصل خود
جبهه جایی که خدا بی هاله بود. .جبهه الحق سرزمین لاله بود جبهه جای ناله بود و زمزمه ......جای ذکر مهدی (عج) و یا فاطمه (س(
خوشبختی یعنی هماهنگی باروزگار پس خوشبخت واقعی کسی است که هیچ موقع پیش آمدهای روزگارخم به ابروی او نیاورد وهمیشه خدا را بر اعمال وسرنوشت خود واقف بداند
آنقدر قوی باش که بتوانی با روزگار روبرو شوی. آنقدر ضعیف باش تا بتوانی قبول کنی که نمی توانی همه ی کارها را به تنهایی انجام دهی . و در مقابل کسانی که به کمک تو احتیاج دارند بخشنده باش . در مورد نیاز های شخص ات صرفه جو و قانع باش . آنقدر عاقل باش تا قبول کنی در مورد همه چیز آگاهی نداری . آنقدر ساده باش که به معجزه اعتقاد داشته باشی . شادی هایت را با دیگران تقسیم کن . در غم و اندوه دیگران شریک شو . راهنمای افرادی باش که خود را گم کرده اند .
تکیه به شونه هام نکن من از تو افتاده ترم ما که به هم نمی رسیم بسه دیگه بزار برم کی گفته بود به جرم عشق یه عمری پرپرت کنم حیف تو نیست کنج قفس چادر غم سرت کنم من نه قلندر شبم نه قهرمان قصه ها نه برده ی حلقه به گوش نه ناجی فرشته ها من عاشقم همینو بس غصه نداره بی کسیم قشنگیه قسمت ماست که ما به هم نمی رسیم
قبل از هر چیز جمله های امروز: «فردا و دیروز با هم دست به یکی کردند. دیروز با خاطراتش مرا فریب داد و فردا با وعده هایش مرا خواب کرد.وقتی که چشم گشودم امروز گذشته بود
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم تو کیستی که من از موج یک تبسم تو بسان قایق سرگشته روی گردابم
وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است معیار مهر ورزی مان سنگ بودن است دیگر چه جای دلخوشی و عشق بازی است اصلا کدام احمق از این عشق راضی است ؟؟!!!!
یه رنگ سرخ زیبا مثل برگای شقایق تو کتاب عشق نوشته غم و غصه واسه عاشق نوشته عاشق همیشه توی بحر غم می مونه دل عاشقم نمی شه آوازشادی بخونه آخه اون که جون و قلبش توی زندونی اسیره توی این زندون نباشه طفلکی دلش می گیره این دل عاشق همیشه واسه یارش
آهای آدمیان ، به چشمهای خود بیاموزید که نگاه به کسی نیندازند ، اگر نگاه انداختند عاشق نشوند اگر عاشق شدند وابسته نشوند اگر وابسته شدند مجنون نشوند و اگر نیز مجنون شدند با عقل و منطق زندگی کنند
اگر عشقی نباشه آدمی نیست/ اگر آدم نباشه زندگی نیست/ نپرس از من چه آمد بر سر عشق/ جواب من جز شرمندگی نیست
تا با غم عشق تومرا کار فتاد/ بیچاره دلم در غم بسیار فتاد/ بسیار فتاده بود دلم درغم عشق/ اما نه چنین زار که اینبار فتاد
گل فرستادی مرا.ای خوشتر از گل روی تو/ گل نباشد در لطافت.چون بهشتی خوی تو/ جز دلی رنجور و غیر از نیمه جانی دردمند/ من چه دارم؟ تا به جای گل فرستم سوی تو
دوستت دارم به چشمانی که رنگش رنگ شبهاست به آن نازی که در چشم تو پیداست به لبخندی که چون لبخند گلهاست به رخسارت که چون مهتاب زیباست به گلهای بهار و عشق و هستی به قرآنی که او را می پرستی قسم ای نازنین تا زنده هستم تو را من دوست دارم....میپرستم
نمی گویم زندگی کارساده ایی است. نمی گویم همیشه خوشاینداست . اماباتمام مشکلاتی که برایمان پیش می آید.زندگی .... ازماانسانی بهترونیرومندترمیسازد. به یادداشته باش: درزمان آزردگی .رنج را ازخود دورکن . درزمان خشم .خود را رهاساز. در ناکامی .برخودچیره شو. تامی توانی یارخودباش . می توانی بهترین دوست خودباشی . اما به هنگام آشفتگی مرا خبرکن . می کوشم بدانم چه وقت باید درکنارت باشم . اماگاهی ممکن نیست .پس توخبرم کن . عشق تنها هدیه ایی است که می توانم به توبدهم . وایثاریکی
تو عطر تازه ی یاسی ، بیا به خانه ی من/ تو دست نرم بهاری بیا به کاشانه ی من/ بهشت بی تو ، بی معناست کنار خلوت دل/ من و توایم و بهشتی است کنج خانه ی من/ سکوت خلوت آغـوش تو، کرانه ی من
نصیحت: مواظب خودت باش....! یک خواهش : اصلا عوض نشو....! یک آرزو : فراموشم نکن....! یک دروغ : دوستت ندارم....! یک حقیقت : دلم برات تنگ شده....! ویک رویا : تورو داشتن
موقعی که می خواستمت می ترسیدم نگات کنم، موقعی که نگات کردم ترسیدم باهات حرف بزنم. موقعی که باهات حرف زدم ترسیدم نازت کنم،موقعی که نازت کردم ترسیدم عاشقت بشم حالا که عاشقت شدم میترسم از دستت بدم …
من می خوام کبوتر دل تو رو اسیر کنم/ این دل تشنه رو از چشمه عشقت سیر کنم/ بزنم به موج دریای خیال عشق تو/ باقی عمرمو عاشقونه با تو پیرکنم!
عشق یعنی خون دل یعنی جفا. عشق یعنی درد و دل یعنی صفا. عشق یعنی یک شهاب و یک سراب. عشق یعنی یک سلام و یک جواب. عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز. عشق یعنی عالمی راز و نیاز. عشق یعنی همچو لیلا خون شدن. یا چو مجنون راهی صحرا شدن عشق یعنی تیشه فرهاد ها عشق یعنی عالم فریاد ها عشق یعنی زخم کوه بیستون عشق یعنی ناله های درد و خون عشق یعنی در جهان رسوا شدن عشق یعنی یکه و تنها شدن. عشق یعنی انتظار و انتظار عشق یعنی هرچه بینی عکس یار عشق یعنی لحظه های التهاب عشق یعنی لحظه های ناب ناب عشق یعنی حسرت شبهای گرم عشق یعنی یاد یک رویای نرم عشق یعنی تا ابد بی سرنوشت عشق یعنی آخر خط بهشت عشق یعنی گم شدن در لحظهها عشق یعنی آبی بی انتها چه زیباست نوشتن وقتی میدانی او میخواند... چه زیباست سرودن وقتی میدانی او میشنود... چه زیباست جنون وقتی میدانی او میبیند
عشق عشق می آفریند عشق زندگی می بخشد زندگی رنج به همراه دارد رنج دلشوره می آفریند دلشوره جرات می بخشد جرات اعتماد به همراه دارد اعتماد امید می آفریند امید زندگی می بخشد زندگی عشق می آفریند عشق عشق می آفریند
پاکترین عشق آنجاست که انتظاری نیست: در عدم وابستگی
زخود هر چند بگریزم ، همان در بند خود باشم ، من آن آهوی تصویرم ، شتاب ساکنی دارم
زندگیت پیشاپیش در درون خویش سازمان یافته است. حیات از حیات برمیخیزد. غنچه به سیمای گل میشکفد، کودک نیز فردی بالغ میشود. به هر مرحله اعتماد کن و قدرش را بدان و بگذار مرحله بعد بدون تلاش به سراغت بیاید
من دوست داشتم .....پس انسان را آفریدم "، پس عشق ، با هیجان جنسی بسیار تفاوت دارد. عشق پر از خلاقیت ، شعور و آگاهی ، آزادی و.... است
عاشقت گشتم تو گفتى عاشقان دیوانه اند، عاقبت عاشق شدى دیدى که خود دیوانه اى
یکی از بهترین ها می گوید: اگر کسی واقعاً یکی را دوست داشته باشد، بیشتر از اینکه بهش بگه دوست دارم میگه مواظب خودت باش، پس مواظب خودت باش
شب به کوی عشقم و روز در ویرانه ای / دل همی گوید بیا با هم بسازیم خانه ای/ عاشقان خانه ندارند دل مگر دیوانه ای / یار اگر پرسید نشان منزل ما را بگو ... میدان عشق ، خیابان وفا ، کوچه دل
دوستی بسته پیچیده به روبان ها نیست که کسی روز تولد به کسی هدیه کند ولی من تمامیت خود را در سفره چرمینی خواهم پیچید و شبی در چار سوی بادها رها خواهم کرد چه کسی می داند؟؟ شاید از برکه متروکی هم صدفی صید شود
واقعیتی که تجربه میکنید انعکاس انتظارهایتان است اگر هر روز همان تصاویر را فرا افکنید واقعیت شما هر روز همان گونه خواهد بود هرگاه توجه کامل باشد ، از میان اغتشاش و آشفتگی نظم و روشنایی پدید می آورد
بهترین چیز رسیدن به نگاهی است که از حادثه ی عشق تر است. (سهراب سپهری(
می دونی دوست یعنی چی؟ یعنی: د: داشتن . و: اونی که . س :ستایش کردنش . ت: تمومی نداره
اگه تنها بودی تو تنهاییت احساس کردی که تنها بنده تنها فقط تویی ناراحت نباش چون یکی رو داری که خودش تنهاست اما هیچوقت تنهایی رو برای بنده هاش نمیخواد به اون رجوع کن میبینی که تنها نیستی
زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم....تو نیز به آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم
اگر باران بودم آنقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق اما هر چه هستم دوستت دارم
پازل دل یکی رو بهم ریختن هنر نیست..... هر وقت با تیکه های شکسته ی دل یک نفر ، یک پازل جدید براش ساختی هنر کردی
با عشق زمان فراموش می شود و با زمان عشق
نازنینم چه دعایی بهتر از این: خنده ات از ته دل. گریه ات از سر شوق،.نبود هیچ غروبت غمناک
عشق چیست؟ افسانه ای بیش نیست. با لبخندی آغاز می شود با بوسه ای جان می گیرد با قطره ای اشک پایان می پذیرد
این جمله همیشه یادت باشه: زندگی گل سرخی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش واقعی است
دلم احساس غم دارد/ در این انبوه ویرانی/کمی تا قسمتی ابری/ و شاید باز بارانی
چنین گفت زرتشت........عاشق عاشق شدن باش و دوست داشتن را دوست بدار از تنفر متنفر باش به مهربانی مهر بورز با آشتی آشتی کن و از جدایی جدا باش..........
دریا باش که اگر کسی سنگ به سویت پرتاب کرد، سنگ غرق شود نه آنکه تو متلاطم شوی
سه جمله ی زیبا: 1) اگر اولش به فکر آخرش نباشی آخرش به فکر اولش می افتی. 2) لذتی که در فراغ هست در وصال نیست چون در فراغ شوق وصال هست و در وصال بیم فراغ . 3) آغاز کسی باش که پایان تو باشد
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی 2 خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عاشق تری ، تنهاتری
زندگی را از طبیعت بیاموزیم ، چون بید متواضع باشیم ، چون سرو ، راست قامت، مثل صنوبر، صبور، مثل بلوط مقاوم، مثل رود روان، مثل خورشید با سخاوت و مثل ابر با کرامت باشیم.
کاش می شد گریه را تهدید کرد/ مدت لبخند را تمدید کرد/ کاش می شد در میان لحظه ها/ لحظه ی دیدار را نزدیک کرد
گفتمش بی تو چه می باید کرد ؟ عکس رخساره ی ماهش را داد .. گفتمش همدم شبهایم کو ؟ تاری اززلف سیاهش راداد .. وقت رفتن همه رومیبوسید به من ازدور نگاهش راداد .. یادگاری به همه داد و به من... انتظار سرراهش را داد
روزی که دلم پیش دلت بود گرو/ دستان مرا سخت فشردی که نرو/ روزی که دلت به دیگری مایل شد/ کفشان مرا جفت نمودی که برو
من بی پناهم تو بی گناهی - دل به تو دادم ، چه اشتباهی- از تو کشیدم شکل کبوتر - نقاشی ام رو بگذار و بگذر- تو این نبودی، من بد کشیدم - آخه دلت رو هرگز ندیدم- تو بی گناهی، من بی پناهم - ایمن بمانی از اشک و آهم
اشکی که بی صداست/ پشتی که بی پناست /دستی که بسته است/ پایی که خسته است/ قلبی که عاشق است/ حرفی که صادق است / شعری که بی بهاست/ شرمی که آشناست/ دارایی من است/ ارزانی شماست..........
کنون کز من به جا مشت پری در آشیان مانده/ و آهی زیر سقف آسمان مانده/ بیا آتش بزن این آشیان، این بال و پرها ر/ رها کن این دل غمگین و تنها را
بنام آفریننده عشق...: تو را با اشک خون از دیده بیرون راندم آخر هم/که تا در جام قلب دیگری ریزی شراب آرزوها را/ به زلف دیگری آویزی آن گلهای صحرا را/ مگو با من، مگو دیگر، مگو از هستی و مستی/ من آن خود رو گیاه وحشی صحرای اندوهم
یک شبی با یاد تو بدرود خواهم گفت و رفت/ خاطراتت را به جوی آب خواهم گفت و رفت/ در فرار شعرهایم یک شبی خواهم نشست/ آخرین اشعار خود را بر تو خواهم گفت و رفت/ با خیالت بر دیار قصه ها رفتم ولی
همیشه برای کسی بخند که میدونی به خاطر تو شاد میشه... واسه کسی گریه کن که میدونی وقتی غصه داری و اشک میریزی برات اشک می ریزه... برای کسی غمگین باش که در غمت شریکه... عاشقه کسی باش که دوستت بداره!
شبی غروب می کنم کنار چشمهای تو/ وبی گناه می روم به دار چشمهای تو/ من از تمام عاشقی به این بسنده می کنم /که یک دقیقه سر کنم کنار چشمهای تو
نگاهی آشنا به یاس کردم/ تو را در برگ گل احساس کردم ...خلاصه در کلاس ناز چشمت/ دو واحد عاشقی را پاس کردم
زمانی که مرا به دنیا آوردند می گفتند همه را دوست بدار اکنون که دیوانه وار دوستش دارم می گویند فراموشش کن
یک عشق عروج است و رسیدن به کمال ، یک عشق غوغای درون است و تمنای وصال ، یک عشق سکوت است و سخن گفتن چشم ، یک عشق خیال است و....خیال است و....خیال
اگه از یاد تو رفتم... اگه از یاد تو رفتم اگه رفتی تو زدستم اگه یاد دیگرونی ...من هنوز عاشقت هستم با وجود اینکه گفتی ...دیگه قهری تا قیامت با تموم سادگی هام/ گفتم اما.... به سلامت شاید این خوابه که دیدم ...هر چه حرف از تو شنیدم قلب ناباور من گفت من به عشقم....نرسیدم! پیش از این نگفته بودی ... غیر من کسی رو داری توی گریه توی شادی ….سر رو شونه هاش بذاری تو رو می بخشم و هرگز دیگه یادت نمی افتم.... برو زیبای عزیزم ... تو گرونی ... من چه مفتم
دو خط موازی فقط هم مسیرند... قرار است امشب دو ماهی بمیرند که دیگر سراغی ز دریا نگیرند قرار است چشمان ما بسته گردند اگر چه پر از آرزوهای پیرند و بوی جهنم که آید از این شهر و مردان اینجا چه نا سر به زیرند تمام فصولی که می آید امسال بدون شک از ابتدا سردسیرند بعید است امسال دستان سردم بدون بهار شما جان بگیرند و یک سال دیگر گذشت و نفسهام از این لحظه های پر از غصه سیرند شب سرد و بی انتهای زمستان قدمها مردد ولی ناگزیرند دو خط موازی رسیدن ندارند دو خط موازی فقط هم مسیرند
زندگی رسم خوشایندیست........زندگی بال و پری دارد با وسعت مرگ........زندگی پرشی دارد اندازه عشق.........زندگی چیزی نیست که لب طاقچه عادت از یاد من و تو برود........زندگی حس قریبی است که یک مرغ مهاجر دارد........زندگی سوت قطاریست که در خواب پلی می پیچد........زندگی گل به توان ابدیت........زندگی ضرب زمین در ضربان دل هاست......
کاش در محبت شک نبود/ تک سوار مهربانی تک نبود/ کاش بر قابی که بر جان و دل است/ واژه تلخ خیانت حک نبود
زندگی زیباست ای زیبا پسند! / زنده اندیشان به زیبایی رسند/ آنقدر زیباست این بی بازگشت/کز برایش می توان از جان گذشت
زندگی خفتن نیست، زندگی پرواز است، زندگی بال گشودن ز زمین، زندگی اوج گرفتن بر سر قله ی عشق، زندگی پر زدن از آغاز است.
اگر آید به جانم هر سه یک بار/ غریبی و اسیری و غم یار/ اسیری و غریبی چاره داره/ ولی آخر کشد ما را غم یار...
مرگ من روزی فرا خواهد رسید/ در بهاری روشن از امواج نور/ در زمستانی غبار آلود و دور
بی تو یک روز در این فاصله ها خواهم مرد/ مثل یک بیت ته قافیه ها خواهم مرد
زندگی تفسیر سه کلمه است: خندیدن.... بخشیدن.... و فراموش کردن.... پس.... بخند.... ببخش.... و فراموش کن
به 3 چیز اعتماد نکن: دل، زمان و عمر...دل رنگ پذیره،زمان در تغییره،عمر در تقدیره
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است/ باش فردا که دلت با دگران است
ما را یک دل از خوبان جدا نیست/ ولی صد حیف خوبان را وفا نیست
از این عشق به هر عشق جهان میخندم/ هرکه آرد سخن عشق به آن میخندم/ روزی از عشق دلم سوخت که خاکستر شد/ بعد از این سوز به هر سوز جهان میخندم
من شکستم آری تو شکستم دادی باده رنگ و ریا را تو به دستم دادی من غریبم آری تو غریبم کردی بی خبر از آیینه ها پر فریبم کردی تو مرا همچون شمع از سر جور و جفا سوزاندی تو مرا سوزاندی تو مرا بر در و دیوار بدی کوباندی من شکستم آری تو شکستم دادی تو مرا از بودن تو مرا از من و از ما و تو پنجره ها ترساندی... تو مرا از فردا... تو مرا از دریا... تو مرا ترساندی من اسیرم آری تو اسیرم کردی... بی خبر از باران.. تو کویرم کردی از شراب دوری تو چه سیرم کردی من شکستم آری ..
توی آسمون دنیا هر کسی ستاره داره/ چرا وقتی نوبت ماست آسمون جایی نداره/ واسه من تنهایی درده/ درده هیچ کس را ندشتم/ هر گل پژمردهای را تو کویر سینه کاشتم
شیشه ی پنجره را باران شست... از دل من اما... چه کسی ، نقش تو را... خواهد شست...؟؟
زمان! به من آموخت که دست دادن معنی رفاقت نیست.... بوسیدن قول ماندن نیست...و عشق ورزیدن ضمانت تنها نشدن نیست....هیچ وقت دل به کسی نبند
دنیا را بد ساخته اند......... کسی را که دوست داری،تورادوست نمی دارد. و کسـی که تورا دوست دارد ،تو دوستش نمی داری اما کسی که تو دوستش داری و او هم تو را دوست دارد به رسم و آیین هرگز به هم نمی رسند. و این رنج است. زندگی یعنی این....(دکترعلی شریعتی)
ای دل حریف این همه ماتم نمی شوی---بیچاره تر منم که تو آدم نمیشوی----بار فراق دوست اگر بر سرت نهند---چون چوب خشک میشکنی خم نمی شوی---چون شمع سرگداخته ای در تعجبم--با ازدیاد شعله چرا کم نمیشوی---هر شب دعا کنم که شوی سر به راه تر---آخر چرا اسیر دعایم نمی شوی؟--
من سکوت را دوست دارم بخاطرابهت بی پایانش... فریاد را میپرستم بخاطر انتقام گمگشته در عصیانش ... فردا را دوست دارم بخاطر غلبه اش بر فلک کجمدار... پاییز را می پرستم بخاطر عدم احتیاج عدم اعتنایش به بهار..... آفتاب را دوست دارم بخاطروسعت روحش.. که شب ناپدید می شود تا ماه فراموش کند حقیقت تلخی را که از او نور میگیرد زندگی:ایده ال من است ومن آن را تقدیس میکنم به خاطر اینکه روزی هزار بار نابودش می کنند اما هرگز نمی میرد............
معلم گفت الف: گفتم او معلم گفت ب: گفتم با او معلم گفت پ: گفتم پیش او معلم گفت ج: خواستم بگویـم جدایی گفت: دیـگر بس است
عشق یک فریب بزرگ و قوی است و دوست داشتن یک صداقت راستین صمیمی،بی انتها و مطلق. عشق در دریا غرق شدن است و دوست داشتن در دریا شنا کردن! عشق بینایی را می گیرد و دوست داشتن میدهد
به غم کسی اسیرم که ز من خبر ندارد/ عجب از محبت من که در او اثر ندارد/ غلط است هر که گوید دل به دل راه دارد/ دل من ز غصه خون شد دل تو خبر ندارد
بیست بار دیدمت، نوزده بار بهت خندیدم، هیجده بار به من اخم کردی، هفده بار ازم خسته شدی، شانزده بار دیگه سعی کردم و پانزده جمله عاشقانه رو چهارده بار به سیزده زبان و دوازده لهجه و یازده روز و روزی ده بار به کمک نه نفر به تو گفتم، اما تو هشت بار ازم قهر کردی، هفت بار صورتتو ازم برگردوندی و من شش بار برات مردم، پنج بار قربانت رفتم و چهار بار نازت رو کشیدم. تو سه بار ناز کردی و دو بار خندیدی و جونمو به لب رسوندی تا یک بار بگی: دوسم داری
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم اگر خون دل بود، ما خورده ایم اگر دل دلیل است، آورده ایم اگر داغ شرط است، ما برده ایم! اگر دشنة دشمنان، گردنیم !اگر خنجر دوستان، گرده ایم :گواهی بخواهید، اینک گواه !همین زخمهایی که نشمرده ایم دلی سر بلند و سری سر به زیر از این دست عمری به سر برده ایم سراپا اگر زرد و پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم
یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر چه در خود شکستیم صدایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطرمان تنها ماند طلب عشق ز هر بی سر و پایی نکنیم
کاش می شد سه چیز را از کودکان یاد بگیریم: بی دلیل شاد بودن و پای کوبیدن ، همیشه سرگرم کار بودن و بیهوده ننشستن ،حق و خواسته خود را با تمام وجود خواستن و فریاد زدن
روزی که گذشتست از او یاد مکن-فرداکه نیامدست فریاد مکن-برنامده وگذشته بنیاد مکن-خوش باش کنون وعمر بر باد مکن
خدا برای شنیدن صدای تو به فریاد تو احتیاج ندارد ولی تو، برای شنیدن صدای خدا به سکوت احتیاج داری
همه را دوست داشته باش ولی به 1 نفر عشق بورز... توی قلب همه باش اما قلبت ماله 1 نفر باشه.... عشق مثل گنجشک می مونه اگه محکم بگیریش تو دستات می میره اگه شل بگیریش فرار می کنه پس باید یه جوری بگیریش که تو دستات خوابش ببره
شرم زده غنچه ی مستور از تو حیران و خجل نرگس و مخمور از تو گل با تو برابری کجا یارد کرد کو نور ز مه دارد و مه نور از تو
خدایا! مرا متبرک گردان تا عشق ورزیدن و خندیدن را بیاموزم. به همه ، حتی کسانی که مرا درک نکرده اند یا با من بدی کرده و مرا رنجانده اند، عشق ورزم. مرا بیاموز تا در همه موقعیت ها و شرایط زندگی بخندم و بدانم در هر آنچه روی میدهد نیکی نهفته است.
نگو بار گران بودیم و رفتیم. نگو نامهربان بودیم و رفتیم . آخه اینا دلیل محکمی نیست . بگو با دیگران بودیم و رفتیم
دو چیز را فراموش نکن: یاد خدا و یاد مرگ. دو چیز را فراموش کن : بدی دیگران در حق تو و خوبی تو در حق دیگران . چهار چیز را نگه دار : گرسنگیت را سر سفره دیگران، زبانت را در جمع، دلت را سر نماز و چشمت را درخانه دوست
گر بگریم گویند که عاشق است اگر بخندم گویند که دیوانه است پس می گریم و می خندم که بگویند یک عاشق دیوانه است
در عرض یه دقیقه میشه یه نفر را خرد کرد ، در عرض یه ساعت میشه یکى رو دوست داشت و در یه روز میشه عاشق شد ولى یه عمر طول مى کشه تا کسى را فراموش کنى
دوستت داشتم یادت هست؟ گفتم دوستت دارم.........وتو گفتی که کوچکی برای دوست داشتن .رفتم تا بزرگ شوم ......اما آنقدر بزرگ شدم که یادم رفت دوستت دارم
یادته یه روزی بهم گفتی: هر وقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه نامردی اشکاتو ببینه و بهت بخنده ....... گفتم: اگه بارون نیومد چی؟؟؟ گفتی: اگه چشمای قشنگت بباره، آسمون گریش می گیره گفتم یه خواهش دارم ........ وقتی آسمون چشام خواست بباره تنهام نذار......گفتی به چشم...... حالا امروز من دارم گریه می کنم و تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم می خندی
آری آری زندگی زیباست زندگی آتشگهی دیرینه پا بر جاست گر بیفروزیش رقص شعله اش از هر کران پیداست ورنه خاموش است خاموشی گناه ماست
هر چی تو دنیا غمه مال منه روزی هزار بار دل من می شکنه زندگی آی زندگی خسته ام خسته ام
عشق تو برایم زیباتر از هر زیبایی و با شکوهتر از هر منظره ای میباشد... تو دنیای ناشناخته ای هستی که فقط من آنرا کشف کرده ام... به میزان همه ستایشگران می ستایمت... به اندازه همه دنیا دوستت دارم... اگر در راه عشق تو وجودم را به هزاران تکه قسمت کنندهر تکه ان با صدای بلند فریاد خواهم زد...
میدانی ... و میدانی که من ، بی تو و مهر تو ، می میرم تو دستش را بگیر تا او نترسد از سیا هی ها، سختی ها ، دو رنگی ها و بداند دوستش داری دوستت دارم خدای مهربانیها
می دانی که من دلواپس فردای خود هستم مبادا گم کنم راه قشنگ آرزو ها را... مبادا گم کنم اهداف زیبا را... مبادا جا بمانم از قطار موهبتهایت... دلم بین امید و نامیدی میزند پرسه میکند فریاد ...میشود خسته... مرا تنها تو نگذاری...
نمی دانم تو می خوانی ز چشمم حرفهایم را نمی دانم تو می بینی نگاه بی صدایم را که می گوید بدون مهربانیهای بی حدت... بدون عشق تو، هیچم...
عاشقانه همراه من گام بردار به من از آن بگو که توان گفتنش به دیگری را نداری با من بخند حتی آگاه که احساس حماقت می کنی بامن گریه کن آن گاه که دراوج پریشانی هستی
به همه لبخند بزن اما با یک نفر بخند همه را دوست داشته باش اما به یک نفر عشق بورز تو قلب همه باش اما قلبت همیشه برای یه نفر باشد
به راستی چقدرسخت است خندان نگه داشتن لب ها در زمان گریستن قلب ها و تظاهر به خوشحالی در اوج غمگینی و چه دشوار و طاقت فرساست گذراندن روزهایی تنهایی و بی یاوری درحالی که تظاهر می کنی هیچ چیز برایت اهمیت ندارد اما چه شیرین است درخاموشی وتنهایی به حال خود گریستن و باز هم نفرین به تو ای سرنوشت....
*روزی مجنون پای سگی را بوسید, مردم گفتند: چرا؟ گفت: گاهگاهی به کوی لیلی میرود
هر بار که چیزی را ارزشمند تر از صلح وآرامش ارزیابی کردید تردید نکنید که تحت سلطه منیت هستید (بالاترین حد شادمانی در زندگی رسیدن به این اعتقاد است که ما محبوب هستیم محبوب برای خودمان ونه به جز خودمان
دیشب نشستم گریه کردم ... واسه دل خودم ... واسه دل تو ... واسه غصه ی پاییز ... واسه تنهایی میخک توی دفتر شعرم ... واسه سربلندی کاج تو زمستون ... واسه پروانه که سوخت ... واسه شمعی که آب شد تا از قطره هاش یاد بگیرند که سوختن یک طرفه هم میتونه باشه...
تو میروی و من فقط نگاهت میکنم، تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم، بی تو یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو همین یک لحظه باقی است
دوست داشتن همیشه گـــفتن نیست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــریبه! این درد مشترک من و توست که گاهی نمی توانیم در چشمهای یکد یگــرنگــــاه کنیم....
در جزیره ای زیبا تمام حواس زندگی می کردند: شادی.غم.غرور.عشق روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردنداما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند کردند چون او عاشق جزیره بودوقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت عشق از ثروت قایقی با شکوه جزیره را ترک می کرد خواست و به او گفت: آیا می توانم با تو همسفر شوم؟ثروت گفت: نه! مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگرجایی برای تو وجود ندارد
تیک تاک ساعت را می شنوم پشت این عقربه های بی تاب چگونه دلواپسی هایم را پنهان کنم؟ قلب من هنوز دست خوش گردباد بی مهریست. من هر بار غرورم را زیر چکمه له می کنم و پرنده ارزوهایم را روی بام تو پر می دهم و تو هر بار پرنده کوچک قلبم را باسنگ نا مهربونی می پرانی.............
واقعا انسان کیست؟ مگر جز این است که شنبه به دنیا می آید یکشنبه پا به عرصه می گذارد دوشنبه لبخند می زند سه شنبه عاشق می شود؟ چهار شنبه دیوانه عشق می گردد پنج شنبه ازدواج می کند و سرانجام جمعه می میرد
صد بار قسم خوردم که نام تو رو بر زبان نیاورم. ولی افسوس قسمم هم نام تو بود
در نگاه کسانی که پرواز را نمی فهمند ، هر چه بیشتر اوج بگیری کوچکتر خواهی شد
نمیگم جای تو روی چشمام چون اگه گریه کنم خیس میشی نمی گم جای تو توی دستام چون اگر باز کنم پر میکشی نمی گم جای تو توی قلبمه چون اگه بشکنه زخمی میشی نمی گم جای تو توی ذهنمه چون اگه خراب بشه؛ خراب میشی نمی گم جای تو توی حرفام چون اگه سکوت کنم خسته میشی نمیگم جای تو توی یادمه چون اگه پیر بشم کهنه میشی من میگم جای تو هر کجا که باشه، دوستت دارم
وقتی از مادر متولد شدم ،صدایی در گوشم طنین انداخت. که بعد از این با تو خواهم بود به اوگفتم که کیستی ؟ گفت : غم فکر کردم غم عروسکی خواهد بود که من بعدها با او بازی خواهم کرد ولی بعدها فهمیدم ! که من عروسکی هستم در دستان غم .
استکان از دستم افتاد شکست پدرم ناراحت شد - ماردم حرص خورد - برادرم گفت قشنگ بود - خواهرم گفت مال من بود ؟؟؟اما وقتی قلبم شکست هیچ کس چیزی نگفت بمیرم ای دل که بی صدا شکستی
میگم مرسی، بهش برسی، با کومپرسی، نگی به کسی، منو میبوسی؟ اگه نبوسی! خیلی لوسی
عاشقی را شرط اول ناله وفریاد نیست/ تا کسی از جان شیرین نگذرد فرهاد نیست/ عاشقی مقدورهر عیاش نیست/ غم کشیدن صنعت نقاش نیست
ازش پرسیدم چقدر دوستم داری؟ گفت به اندازه شکوفه های بهاری. و چه راست میگفت چون شکوفه های بهاری مهمون دو روز بودن
همیشه دو درس را در زندگی خود به یاد داشته باشید: 1- جسارت در بیان عقیده 2- جرأت در پذیرش اشتباه
خداحافظ همین حالا ،همین حالا که من تنهام خداحافظ به شرطی که بفهمی ، تر شده چشمام خداحافظ کمی غمگیـــن بــه یاد اون همه تردید بـــــه یاد آسمونی کـــــه منـــو از چشم تو می دید خداحافظ ... خداحافظ ... همین حالا ! Khoda hafeze hamegiiiiiii
آن کس که می گفت دوستم دارد عاشقی نبود که به شوق من آمده باشد، رهگذری بود روی برگهای خشک پاییزی راه می رفت صدای خش خش برگها همان آوازی بود که من گمان میکردم میگوید: دوستت دارم
یه روز عشقت رو دزدیدم و برای اینکه جاش مطمئن باشه اون رو تو قلبم قایم کردم اما نمی دونستم که یه روز برای اینکه اون رو پس بگیری قلبم رو می شکنی
بی تو نه امور جهان لنگ میشه نه بین زمین و آسمون جنگ میشه ، نه کوه آب میشه نه آب سنگ میشه ، فقط دل من واسه تو تنگ میشه
عشق را وارد کلام کنیم تا به هر عابری سلام کنیم و به هر چهره ای تبسم داشت ما به آن چهره احترام کنیم زندگی در سلام و پاسخ اوست عمر را صرف این پیام کنیم عابری شاید عاشقی باشد پس به هر عابری سلام کنیم
هرگز نگو که دوست داری اگر حقیقتا به آن اهمیت نمی دهی درباره احساساتت سخن نگو اگر واقعا وجود ندارد هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش را داری هرگز نگو برای همیشه وقتی می دانی که جدا می شوی هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری به کسی نگو که تنها اوست وقتی در فکرت به دیگری فکر می کنی هرگز قلبی را قفل نکن وقتی کلیدش را نداری هرگز سلامی نده وقتی می دانی که خداحافظی در پیش است
"نمی بخشمت .... بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی .... بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .... نمی بخشمت .... بخاطر دلی که برایم شکستی .... .. بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی ..... نمی بخشمت .... بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی ..... بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی .... و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی
روزی در آخر ساعت درس، یک دانشجوی دوره دکترای نروژی ، سوالی مطرح کرد: استاد،شما که از جهان سوم می آیید،جهان سوم کجاست ؟؟ فقط چند دقیقه به آخر کلاس مانده بود.من در جواب مطلبی را فی البداهه گفتم که روز به روز بیشتر به آن اعتقاد پیدا می کنم.به آن دانشجو گفتم: جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس که بخواهد خانه اش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد.( پروفسور محمد حسابی(
عاشق نتواند که دمی بی غم زیست بی یار و دیار اگر بود خود غم نیست خوش آنکه به یک کرشمه جان کرد نثار هجران و وصال را ندانست که چیست
درویشی به اشتباه فرشتگان به جهنم فرستاده میشود. پس از اندک زمانی داد شیطان در می آید و رو به فرشتگان می کند و می گوید : جاسوس می فرستید به جهنم از روزی که این ادم به جهنم آمده مداوم در جهنم در گفتگو و بحث است و جهنمیان را هدایت می کند و... حال سخن درویشی که به جهنم رفته بود این چنین است: "با چنان عشقی زندگی کن که حتی بنا به تصادف اگر به جهنم افتادی خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند."
فقط کسی معنی دل تنگی را درک می کند که طعم وابستگی را چشیده باشد پس هیچوقت به کسی وابسته نشو که سر انجام آن وابستگی دلتنگیست
اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد.....تو از کوله بار سنگین خویش ناله می کردی و شاید من کمر شکسته ترین بودم .....
میگن شیشیه بخار کرده هیچ حسی نداره،امّا وقتی رویش نوشتم دوستت دارم گریست
عشق یعنی سخن از زخم شقایق گفتن حرفی از جنس زمان با دل عاشق گفتن
**زندگی اجبار است، مرگ انتظار است، عشق یک بار است، جدایی دشوار است، یاد تو تکرار است
زندگی سه چیز بیش نیست: اولی: به اجبار به دنیا اومدن، دومی: با غم زیستن، سومی: با آرزو مردن
در زندگی به چند چیز اعتقاد دارم..........1) اقبال همواره همراه کوشش است. 2)تا نو محرز نشده نباید کهنه را دور انداخت 3)گذشته را باید در اغوش گرفت اما در ان زندگی نکرد. 4)روح مهربان مغلوب نمیشود. 5)برای تغییر دادن سرنوشت باید درون را تغییر داد
توی روزگاری که عشق دیگه رسم زندگی نیست وقتی تو دلهای سنگی هیچکسی همیشگی نیست بین این همه غریبه یه نفر مثل تو میشه آشنایی که تو قلبم میمونه واسه همیشه
من به آن چشم قشنگ تو گرفتار شدم/ تشنه آمدنت تشنه دیدار شدم/ تو به من از دل و جان مهر و محبّت دادی/ رفتی و بار دگر یار شب تار شدم
تو نباشی چه کسی منو نوازش میکنه با صبوری با من دل خسته سازش می کنه
من از طرح نگاه تو امید مبهمی دارم/ نگاهت را نگیر از من که با آن عالمی دارم
هر کودکی بااین پیامبهدنیامی آید، کهخدا هنوز ازانسان ناامید نیست!
زرد است که لبریز حقایق شده است/ تلخ است که با درد موافق شده است/ شاعر نبودی وگرنه می فهمیدی/ پاییز بهاریست که عاشق شده است
گریه در چشمان من توفان غم دارد ولی/خنده بر لب می زنم تا کس نداند راز من
عشق با روح شقایق زیباست عشق باحسرت عاشق زیباست عشق با نبض دقایق زیباست عشق با زهر حقایق زیباست عشق با در حسرت دیدار تو بودن زیباست
بهونه ی بودن من چه خوبه با تو زندگی قسمت تو سفر شد و قسمت من آوارگی بهونه ی بودن من با رفتنت چی کار کنم بجای خوندن به خدا فقط باید دعا کنم...
اگر میشد صدا را دید چه گل هایی. چه گل هایی. که از باغ صدای تو به هر آواز میشد چید اگر میشد صدا را دید
زنگ خورد ، ناظم صبح آمد سر صف توی برنامه صبحگاهی رو به خورشید گفت باز هم دفتر مشق دیروز خط خورد و کتاب شب پیش را ماه با خودش برد. آی خورشید ، روی این آسمان ، روی تخته سیاه جهان ، با گچ نور بنویس : زیر این گنبد گرد و کور و کبود آدمی زاد هرگز ، دانش آموز خوبی نبود
دیشب دل دیوانه ی من داشت با من سر جنگی که مپرس گفتم ای دل، به خدا می دهمت گوشمالی قشنگی که مپرس دل من حرف به خرجش نرود شده دیوانه ی منگی که مپرس! می کشد آه به قسمی که مگو می کند گریه به رنگی که مپرس
اگر پسر نبود دعوا نبود ... خشونت نبود عشق نبود اگر دختر نبود هوس نبود ... لطافت نبود ... دعوای پسرا نبود... عشق نبود. به نظر شما بهتر نبود هیچ کدوم نبودیم؟؟؟
میدونی سخت ترین روز چه روزیه ؟؟؟ روزی که قلبهایی که در کنار هم برای هم می تپیدن از هم جدا بشن .دلهایی که محرم هم بودن محرم دل کس دیگری بشن
عامل بستگی دارد: نیرویی که به کار نمیبریم، عشقی که ابراز نمیکنیم، احتیاطی ناشی از خودپسندی که نیروی خطر کردن در کارها را از ما میگیرد و نیز طفره رفتن از پذیرش درد که خوشبختی را نیز از دسترس خارج میکند
گلی از شاخه اگر می چینیم برگ برگش نکنیم و به بادش ندهیم لااقل لای کتاب دلمان بگذاریم وشبی چند از آن را هی بخوانیم و ببوییم و معطر بشویم شاید از باغچه ی کوچک اندیشه مان
هیچگاه در ژرفای اندیشه ام گلی را زیباتر از تو حس نکردم و نخواهم کرد. ای ماه آسمان سکوت غم آلود من، با نور نگاهت ظلمت بی سرانجام مرا از بین ببر که جز تو تکیه گاهی نیافتم. ای گل زیبای باغ عواطف تمامی گلها از حسن جمال تو در شگفتند ، من خار تو گشته ام ای زیبای من. مرا دریاب که محتاج مهر مهربان تو هستم
منتظر باشی که دوباره زل بزنی به صفحه سرد مونیتور و فقط نگاهت به ایدی یه نفر باشه و همش دعا کنی که روشن باشه با اینکه از قبل میدونی امشبم مثل تموم شبهای گذشته فقط باید چشمهای خواب رفته ادمک ایدیشو ببینی و درد ودلاتو براش اف بذاری به این امید که شاید اومدو خوند و جوابتو داد جوابهایی که مثل همیشه حرف تازه ای توش نیست انگار که هیچوقت نمیخواد باور بکنه که: دوستش داری
تنها کسی که در زندگی مرا شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد می کنی
به اندازه بارون ستاره ها دوست دارم تو منو به اندازه یه پلک زدن دوست داشته باش
عهد کردم اگر بوسه داد توبه کنم... بوسه ای داد؛ چو برداشت لب از روی لبم، توبه کردم که دگر توبه بی جا نکنم
همواره به خاطر بیاور دراوجی معین هرگز ابری وجود ندارد. اگر زندگیت ابری است به این دلیل است که روحت آنقدر که باید بالا نرفته است ..
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنارش باشی و بدانی که هرگز به او نخواهی رسید هیچ کس لیاقت اشک های تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد ... باعث ریختن اشک های تو نمی شود
آدم از بی بصری بندگی آدم کرد................گوهری داشت ولی نذر قباد وجم کرد...... یعنی در خوی غلامی ز سگان پست تر است.........من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست گفتمش پایان آن را هم بگو گفت پایانش همه شرمندگیست گفتمش درمان دردم را بگو گفت درمانی ندارد، بی دواست گفتمش یک اندکی تسکین آن گفت تسکینش همه سوز و فناست
نقش کردم رخ زیبای تو بر خانه دل........خانه ویران شدوآن نقش به دیوار بماند
رمز زندگی کردن این است که در بی امنیتی زندکی کنید. و البته در این گونه زندگی کردن تامین وجود ندارد. یک قطعه سنگ همواره امن است ویک گل همیشه در معرض خطر - ولی سنگ مرده است وگل سرشار است از زندگی! ولی اگر طوفانی برخیزد گل می افتد وسنگ در جایش باقی می ماند
تفاوت قلب دختران و پسران! قلب پسرها مثل پارکینگی است که هیچ وقت تابلوی ظرفیت تکمیل بر در آن دیده نمیشود و اما قلب دخترها مانند فرودگاهی است که مدت ماندن یک هواپیما در آن بستگی به فرود هواپیمای بعدی دارد!!!
وقتی یک دختر حرفی نمیزند میلیونها فکر در سرش می گذرد وقتی یک دختربحث نمیکند عمیقا مشغول فکر کردن است وقتی یک دختربا چشمانی پر از سوال به تو نگاه میکند یعنی نمیداند تو تا چند وقت دیگر با او خواهی بود وقتی یک دختر بعد از چند لحظه در جواب احوالپرسی تو می گوید:خوبم یعنی اصلا حال خوبی ندارد وقتی یک دختر به تو خیره می شود شگفت زده شده که به چه دلیل دروغ می گویی وقتی یک دختر سرش را روی سینه تو می گذارد آرزو میکند برای همیشه مال او باشی
مجموعه نوشته های پشت تریلی های جاده: 1-به حرمت اشک مادر توبه کردم --2 -دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم / طوطی صفتی طاقت اسرار نداری --3 -بوق نزن شاگردم خوابه --4 -بی تو هرگز............باتو؟؟؟؟عمرا-- 5 -از عشق تو لیلی...........رفتم زیر تریلی(واسه گریسکاری) --6 -اگه می تونی این تابلو رو بخونی یعنی فاصلت خیلی کمه فاصله رو رعایت کن -7-- دنبالم نیا اسیرم می شی-- 8 -گشتم نبود ............نگرد نیست-- 9 -سر پایینی برنده سر بالایی شرمنده--10-راه بده برم...قسط بدهکارم --
سالها پیش از کنار دریا عبور کردی اما هنوز امواجش برای بوسیدن جای پایت می آیند و می روند
ای کاش می توانستم باران باشم تا تمام غمهای دلت را بشویم ای کاش می توانستم ابر باشم تا سایه بانی از محبت برویت می گسترانیدم ای کاش می توانستم اشک باشم تا هر گاه که آسمان چشمت ابری می شد باریدن می گرفت ای کاش می توانستم خنده باشم تا روی لبانت بنشینم و غنچه بسته لبانت را بگشایم ای کاش می توانستم یک پرنده باشم و پر می گشودم و تا دور دست ها در کنار تو پرواز می کردم و ای کاش سایه بودم تا نزدیک ترین کس به تو می شدم... آری ای کاش سایه بودم تا همیشه و همه جا همراه تو باشم...
گفتی که به احترام دل باران باش، باران شدم و به روی گل باریدم گفتی که ببوس روی نیلوفر را، از عشق تو گونه های او بوسیدم گفتی که برای باغ دل پیچک باش ، بر یاسمن نگاه تو پیچیدم گفتی که برای لحظه ای دریا شو، دریا شدم و تو را به ساحل دیدم گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش ، مجنون شدم و ز دوریت نالیدم گفتی که بیا و از وفایت بگذر ، از لهجه ی بی وفاییت رنجیدم گفتم که بهانه ات برایم کافیست، معنای لطیف عشق را فهمیدم
ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را/ اینگونه به خاک ره میفکن ما را/ ما در تو به چشم دوستی می بینیم/ ای دوست مبین به چشم دشمن ما را
شبی از شبها تو مرا گفتی شب باش من که شب بودم و شب هستم و شب خواهم بود به امیدی که فانوس نظرگاه شب من باشی با هر نفسم؟لبخندم؟ اشکم و با تمام زندگیم شب هستم
قد 1000 تا قابلمه... با هر چی لب تو عالمه... میبوسمت قبل همه... به شرطی که بهم بگی: دوستت دارم یه عالمه
با یک دنیا غم و حسرت دل از آغوش تو کندم دیگه حتی یه بارم من به عشقت دل نمیبندم به آسونی یک قصه تو از عشقم گذر کردی دلم یک گوله آتیش بود تو اونو شعله ور کردی میون این همه آدم شدم تنهاترین تنها منو اینجا رها کردی تو در این گوشه ی دنیا با یک دنیا غم و حسرت دل از آغوش تو کندم
به جای دسته گلی که فردا در قبرم نثار می کنی امروز با شاخه گلی کوچک یادم کن. به جای سیله اشکی که فردا برمزارم میریزی امروز با تبسمی شادم کن به جای اون متن های تسلیت که فردا برام می نویسی امروز با یک پیغام کوچک خوشحالم کن من امروز به تو نیازم دارم نه فردا
همیشه با بدست آوردن اون کسی که دوستش داری نمی تونی صاحبش بشی ، گاهی وقتا لازم هست که ازش بگذری تا بتونی صاحبش بشی ، همه ما با اراده به دنیا می آییم با حیرت زندگی میکنیم و با حسرت میمیریم این است مفهوم زندگی کردن ، پس هرگز به خاطر غمهایت گریه مکن و مگذار این زمین پست شنونده آوای غمگین دلت باشدافسوس...آن زمان که باید دوست بداریم کوتاهی میکنیم آن زمان که دوستمان دارند لجبازی میکنیم و بعد...برای آنچه از دست رفته آه می کشیم
فرق من و تو: گفتی عاشقمی، گفتم دوستت دارم. گفتی اگه یه روز نبینمت میمیرم، گفتم من فقط ناراحت میشم. گفتی من بجز تو به کسی فکر نمی کنم، گفتم اتفاقا من به خیلی ها فکر می کنم. گفتی تا ابد تو قلب منی، گفتم فعلا تو قلبم جا داری. گفتی اگه بری با یکی دیگه من خودمو می کشم، گفتم اما اگه تو بری با یکی دیگه، من فقط دلم میخواد طرف رو خفه کنم. گفتی ... ، گفتم... . حالا فکر کردی فرق ما این هاست؟ نه! فرق ما اینه که: تو دروغ گفتی، من راستشو
من آن خزان زده برگم که باغبان طبیعت رانده مرا به جرم چهره زردم. طبیعت شاداب زمین سرمست همه با یار خود هستند و من تنهای تنها زتو خواهش کنم مرو هرگز زپیشم که من دیوانه می شم. همه هستی من فقط تو هستی دوستت دارم هرجا که هستی.
یکی تو راست میگی یکی پینوکیو یکی تو مهربونی یکی خرس مهربون یکی تو خونتون قشنگه یکی خونه مادر بزرگه یکی توسفیدی یکی سفید برفی یکی گوشای تو قشنگه یکی گوشای زیزی گولو یکی توخوشکلی یکی پلنگ صورتی یکی تو زبلی یکی ملوان زبل یکی موهای تو قشنگه یکی هم موهای آنشرلی یکی ما دو با هم خوبیم یکی هم تامو جری یکی تو سره کار رفتی یکی هم اونی که می خوای اینو براش سند کنی
هیچوقت مغرور نشو ... برگا وقتی می ریزن که فکر می کنن طلا شدن ... آنکس که اعتماد می کند خیانت می بیند و آنکس که اعتماد نمی کند خود خیانتکار است. آدما مثل کتابن ... از روی بعضی ها باید مشق نوشت ... از روی بعضی ها باید جریمه نوشت ... بعضی ها رو باید چندبار خوند تا معنیشونو بفهمیم ... و بعضی ها رو باید نخونده دور انداخت
روزی دروغ به حقیقت گفت: مــــیل داری با هم به دریـــا برویم و شنـــا کنیم ، حقیقــت ساده لــوح پذیرفت و گول خورد. آن دو با هم به کنار ساحل رفتند ، وقتی به ساحل رسیدند حقیقت لباسهایش را در آورد . دروغ حیلــــه گـــر لباسهای او را پوشید و رفت . از آن روز همیشه حقیقت عــــریان و زشت است ، اما دروغ در لبــــــاس حقیقت با ظاهری آراسته نمایان می شود.
گفت: می خوام برات یه یادگاری بنویسم گفتم: کجا؟ گفت : رو قلبت گفتم مگه میتونی ؟ گفت : اره سخت نیست آسونه گفتم باشه بنویس تا همیشه یادگاری بمونه یه خنجر برداشت گفتم این چیه ؟ گفت : هیسس ساکت شدم گفتم : بنویس چرا معطلی خنجرو برداشت و با تیزی خنجر نوشت دوستت دارم دیوونه اون رفته ؟ خیلی وقته؟ کجا ؟ نمیدونم اما هنوز زخم خنجرش یادگاری رو قلبم مونده
دل بیتاب من با دیدنت آرام می گیرد اگر دوری زآغوشم نگاهم کام می گیرد مرا گر مست می خواهی نگاهت را مگیر از من شب و شمع بود و من بودم و غم شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم
کـاش قلبم درد تنهایی نداشت سینه ام هرگز پریشانی نداشت کاش! برگهای آخر تقویم عشق حرفی از یک روز بارانی نداشت کاش! می شد راه سخت عشق را بی خط پیمود و قربانی نداشت.
دانی که چرا زمیوه ها سیب نکوست نیمش رخ عاشق است و نیمش رخ دوست آن زردی و سرخی که درآن می بینی زردی رخ عاشق است و سرخی رخ دوست.... آن دوست که بی وفاست دوشمن به از اوست آن نقره که بی بهاست آهن به از اوست
اگر دنیای ما دنیای سنگ است سنگینی سنگ هم قشنگ است اگر دنیای ما دنیای درد است بدان عاشق شدن از بهر رنج است اگر عاشق شدن یا رب گناه است دل عاشق شکستن صد گناه است
عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه گذاشتن سدی در برابر رودیست که از چشمانت جاری است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه پنهان کردن قلبی است که به اسفناک ترین حالت شکسته است. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه نداشتن شانه های محکمی است که بتوانی به آن تکیه کنی و از غم زندگی برایش اشک بریزی. عمیق ترین درد زندگی مردن نیست بلکه ناتمام ماندن قشنگترین داستان زندگی است که مجبوری آخرش را با جدایی به سرانجام برسانی
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهاییست ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشاییست مرا در اوج میخواهی تماشا کن تماشا کن دروغین بودمت دیروزمرا امروز تماشا کن در این دنیا که حتی ابر هم نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها
چقدر سخته تو چشای کسی که تمام عشقت رو ازت گرفته و به جاش یه زخم همیشگی رو به قلبت هدیه داده زل بزنی و به جای اینکه لبریز کینه و نفرت بشی حس کنی که هنوز دوستش داری چقدر سخته دلت بخواد سرت رو باز به دیوار تکیه بدی که یه بار زیر آوار غرورش همه وجودت له شده چقدر سخته تو خیال ساعتها باهاش حرف بزنی اما وقت دیدنش هیچ چیز جز سلام نتونی بگی چقدر سخته وقتی پشتت بهشه دونه های اشک گونه ها تو خیس کنه اما مجبور باشی بخندی تا نفهمه هنوز دوستش داری
یه دختر کوری تو این دنیای نامرد زندگی میکرد .این دختره یه دوست پسری داشت که عاشقه اون بود.دختره همیشه می گفت اگه من چشمامو داشتم و بینا بودم همیشه با اون می موندم یه روز یکی پیدا شد که به اون دختر چشماشو بده. وقتی که دختره بینا شد دید که دوست پسرش کوره. بهش گفت من دیگه تو رو نمی خوام برو. پسره با ناراحتی رفت و یه لبخند تلخ بهش زد و گفت :مراقب چشمای من باش
سلامی به عشق شکست خورده ام اگر دوست داشتن تو گناه است پس من بزرگترین گناهکارم و اما عشق تو تمام وجودم را فرا گرفته همگان نهی می کنند مرا و دوری از عشقت را می خواهند من ایستاده ام بدون پناه و یاور تنهایی و بی تو بودن سخت است اما من تسلیم تقدیرم آرام باش تا دلم آرام گیرد..،خدایا بشنو پیام عشق مرا
سلام اهای رفیق نیمه راه ؟ میتونی بر گردی از نیمه ی راه دارم نفرین میکنم کسی رو که تو رو ازم گرفت نفرینش میکنم چرا روزای خوشی رو ازم گرفت
عرض سلام به بلندی بیل و به محکمی کلنگ به گردی استامبلی به سرعت فرقون به تیزی شاقول به انعطاف پذیری طناب به لبریزی دوغاب به سفیدی سیمان سفید به صافی ماله به قشنگی کمچه به وسعت بشکه به معرفت عمله به قدرت کارگر به ظرافت گچ کار به صلابت جوشکار به محبت صافکار به رفاقت همکار به سر کار گذاشتن توی بیکار!!!
آن گاه که عشق تو را می خواند در پس او برو اگر چه راه های عشق سخت و پرشیب است و آن گاه که بالهایش تو را در خود می پیچند ـ آرام گیر اگر چه شمشیر پنهان بالهایش تو را زخم زند
منم عاشق مرا غم سازگار است/ تو معشوقی تو را با غم چکار است
این رو بدون که هر وقت دلم برات تنگ میشه میرم پشت ابرها و آروم گریه میکنم پس بدون هروقت بارون میاد دلم برات تنگ شده عزیزم....
کامپیوترها به 4 دلیل دخترند: 1.فقط خالقشون از منطقشون سر در میاره! 2.فقط خودشون زبون خودشون رو می فهمن! 3.اگه یه کسی پا بندشون بشه باید هرچی پول داره براشون لوازم جانبی بخره! 4.اگه یکم صبر می کردی یکی بهترش گیرت می اومد! خدائیش اگه دروغ میگم بگو دروغ میگی!
اگه یه روز من مردم و تو منو دوست داشتی پنج شنبه ها بیا سر مزارم و گل سرخ رنگی را روی قبرم بذار تا همیشه اون گلی رو که بهت داده بودم رو به خاطر بیارم ولی ... اگه تو مردی......... من فقط یه بار میام مزارت میام و اون دسته گله سفیده مریم رو که با خونه خودم سرخشون کردم برات هدیه میکنم وعاشقانه کنارت جون میدم تا بدونی هیچ وقت تنها نیستی
برای پاک ماندن، انسان نیازمند جاری ماندن است؛ یک رودخانه پاک میماند، چون به جاری بودن ادامه میدهد. جاری بودن روند پیوستهی باکره ماندن است. یک عاشق باکره میماند. تمامی عشاق باکرهاند. مردمی که عشق نمیورزند، باکره نمیمانند؛ آنان مسکوت میشوند، راکد؛ آنان دیر یا زود شروع به بوی گند دادن میکنند _ و زودتر از دیرتر _ چون آنان هیچ جایی برای رفتن ندارند. زندگی آنان مرده است.
*میرسد روزی که بی من روزها را سرکنی/ می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی/ می رسد روزی که تنها در کنار عکس من/ نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی
روزی بود روزگاری نداشت جنگلی بود که درخت نداشت در این جنگل شکارچی بود که تفنگ نداشت روزی این شکارچی باتفنگی که فشنگ نداشت آهویی شکار کرد که سر نداشت وآنرا در کیسه ای انداخت که ته نداشت این شعر شاعری داشت که اسم نداشت درسته سروته نداشت اما ارزش سر کار گذاشتن روداشت!!!
پسری بودم که اسم نداشت با دختری آشنا شدم که وجود نداشت به شهری رفتیم که آدم نداشت به رستورانی رفتیم که غذا نداشت با قاشق چنگالی غذا خوردیم که دسته نداشت اون غذا اصلا مزه نداشت ولی سر کار گذاشتن شما خیلی مزه داشت!
به کوه گفتم عشق چیست؟ لرزید. به ابر گفتم عشق چیست؟بارید. به باد گفتم عشق چیست؟ وزید. به پروانه گفتم عشق چیست؟ نالید. به گل گفتم عشق چیست؟ پرپر شد. و به انسان گفتم عشق چیست؟ اشک از دیدگانش جاری شد و گفت دیوانگیست....
گفتی منو دوست داری تو گفتی عاشق چشمام شدی تو گفتی احساسمو دوست داری تو گفتی قلبت مال منه تو گفتی بوسه هامو دوست داری تو گفتی قصه هامو دوست داری تو گفتی دوست داری نوازشت کنم تو گفتی میخوای تو بغلم بگیرمت تو گفتی همدرد تو منم تو گفتی همراز تو منم تو گفتی شب و روز من توای تو گفتی تنها یار من توای تو گفتی... تو همه اینها رو گفتی ولی من فقط می گم اگه تو نباشی من می میرم
بنویس بر یاس کبود/ بنویس بر باور رود/ بنویس از من بنویس/ بنویس عاشق یکی بود
من آن گلبرگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی/ ولی با خفت و خواری پی شبنم نمیگردم.
معلم پرسید عشق چند بخشه؟ زود دستم رو بالا گرفتم گفتم: یک بخش. اما از وقتی که تو رو شناختم فهمیدم عشق 3 بخشه: عطش دیدن تو.....شوق با تو بودن.....و اندوه بی تو بودن
خدایا اگر تو درد عاشقی را می کشیدی تو هم زهر جدایی را به تلخی می چشیدی اگر چون من به مرگ آرزو ها می رسیدی پشیمان میشدی از اینکه عشق را آفریدی
خدا رو دوست دارم چون *آی دیش* همیشه روشنه خدا رو دوست دارم چون به همه *پی ام ها* جواب میده خدا رو دوست دارم چون حرفای آدم رو *سند توآل* نمی کنه خدا رو دوست دارم چون هیچ کسی رو *ایگنور* نمی کنه خدا رو دوست دارم چون ، خداست....
گر بمیرد پسری از قبر او روید گلی گر بمیرند پسران دنیا گلستان می شود گر بمیرد دختری یک بی وفا کم میشود گر بمیرنددختران دنیا وفادار می شود
هیچوقت عشق رو گدایی نکنید آخه هیچوقت چیز باارزشی به گدا داده نمیشه!!!اینو مطمن باشید
عشق تنها میکروبی هست که از راه چشم وارد می شود
خسته و درمونده بودم از همه جا رونده بودم به هر خونه میرسیدم مهمون نا خونده بودم هیچکی حسابم نمیکرد هیچکی جوابم نمی داد از تشنگی میمردم و هیچ کسی آبم نمی داد یه مدت غریب بودم تو غصه شدید بودم اما یه روز جمعه ای که خیلی نا امید بودم فرشته مهربونی منو دوباره زنده کرد اون که با دست کوچیکش بزرگا رو شرمنده کرد
دیگه دلداری ندارم هیچکسی پا نمیزاره به سراچه خیالم هیچ کسی نداد جواب این سوال بی جوابم این سوال بی جوابم این سوال بی جوابم هرکی امد دو سه روزی از دلم بازیچه ای ساخت دلمم مثل عروسک ساده بود دل به دلش باخت گله وگلایه نیست بی وفایی رسم عشقه عاشقا تنها میمونن تنهایی مرام عشقه چی بگم که خیلی تنهام میدونی یاری ندارم چی بگم که غیر غصه دیگه دلداری ندارم هیچ کسی نداد جواب این سوال بی جوابم
آدما مثله یه کتاب میمونن تا وقتی تموم نشن برای دیگران جذاب هستند ... پس تو هم سعی کن خودتو جلوی دیگران تند تند ورق نزنی برای اینکه وقتی تموم بشی مطمئن باش میرن سره یه کتابه دیگه
از خـدا یـه گل خواسـتــم،اون بـه مـن یـه بـاغ داد من از خدا یه درخت خواستم،اون به من یه جنگل داد من از خـدا یـه دوسـت خواسـتم،اون به من تو رو داد اگه اینـو برام پـس بفرستی از بـهترین دوستـام هسـتی حالا اینو برای تمام لیستت بفرست تا ببینی چند نفر اینو برات میفرستن منتظرم
عشق فقط عشق لاتی پری و زری و عمه فاطی عرق سگی و ابجو قاطی حبس ابد بی ملاقاتی فکر نکن گنده لاتی بابا ما فقط خاطر خواتیم
آخرین بار که او را دیدم گردنبند صلیبی به او هدیه کردم و گفت من که دوستت ندارم پس چرا به من هدیه می دهی ؟ گفتم بر سر هر گوری صلیبی می نهند این صلیب را بر گردنت بالای قلبت بیاویز زیرا آنجا گورستان عشق من است
خدایا به هر آنکه دوست میداری بیاموز که عشق از زندگی کردن برتر است و به اشق آنکه دوست تر میداری بچشان که دوست داشتن از عشق هم برتر است (دکتر علی شریعتی)
هرگز دستی را نگیر وقتی قصد شکستن قلبش را داری هرگز نگو برای همیشه وقتی می دونی جدا می شی درباره احساسات سخن نگو اگر واقا وجود ندارد هرگز به چشمانی نگاه نکن وقتی قصد دروغ گفتن داری هرگز سلامی نده وقتی می دونی خداحافظی در ذهنته!
از کسی که دوستش داری ساده دست نکش. شاید دیگه هیچ کس رو مثل اون دوست نداشته باشی و از کسی هم که دوستت داره بی تفاوت عبور نکن . چون شاید هیچ وقت ، هیچ کس تو رو مثل اون دوست نداشته باشد
پرده پنجره ی چشمانت را بردار ، ببین دنیا را ، دیدنی است ، چشم ما رفتنی است ، زندگی مهلت پرسیدن به ما نمی دهد ، در جهانی که همش مضحکه و تکرار است ، تکه که شدن یک دل چه تماشا دارد ، پشت این پنجره جز هیچ بزرگ هیچی نیست
اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست/ وفا آن است که پنهانی نامت زیر لب دارم
اگه یه پروانه اومد روسرت نشست اونا نپرونش چون من آدرس قشنگ ترین گل دنیا رابهش دادم
قانون عشق: یک پسر با یک نگاه از یک دختر خوشش میاد ... و عشق از طرف اون شروع میشه ... تا جایی که زندگیش رو پای عشقش میذاره ... اما دختر باور نمیکنه ... چون یک چیزهایی دیده و شندیده ... تا دختر میاد پسر رو باور کنه ، پسر دلسرد و خسته میشه ... میره با یکی دیگه ... بعد که دختر تازه تونسته پسر رو باور کنه میره طرفش ... اما پسر رو با یکی دیگه میبینه ... اینجاست که میگه: حدسم درست بود ... و
رویای با تو بودن را نمی توان نوشت نمی توان گفت و حتی نمی توان سرود. .با تو بودن قصه شیرینی است به وسعت تلخی تنهایی و داشتن تو فانوسی به روشنایی هر چه تاریکی در نداشتند و..... ومن همچون غربت زدای در آغوش بیکران دریای بی کسی به انتظار ساحل نگاهت می نشینم و میمانم تا ابد و تا وقتی که شبنم زلال احساست زنگار غم را از وجودم بشوید بانوی دریایی من
لحظه ها را گذراندیم تا به خوشبختی برسیم .. غافل از اینکه .. خوشبختی همان لحظه هایی بود که می گذراندیم
سرکی دو خط سیاه موازی روی تخته کشید!! خط اولی به دومی گفت ما می توانیم زندگی خوبی داشته باشیم ..!! دومی قلبش تپید و لرزان گفت : بهترین زندگی!!! در همان زمان معلم بلند فریاد زد : " دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند" و بچه ها هم تکرار کردند: ....دو خط موازی هیچگاه به هم نمی رسند مگر آنکه یکی از آن دو برای رسیدن به دیگری خود را بشکند
ای محبوب ، اگر روزی غبار غم به روی ماه او دیدی ، بیا عمر مرا بستان ، که اورا در غم و اندوه ، و با چشمی زغمها تر، نبینم من
زندگی هرگز با باور کنار نمی آید.و اگر تلاش کنی که زندگی را با زور با باورهایت آشتی دهی به غیر ممکن دست یازیده ای.ذات پدیده ها حکمی غیر از این می کند. باورها را کنار .بگذار و چگونه تجربه کردن را بیاموز...
دیروز جز خاطره ای بیش نیست و فردا فقط یک رویاست اما اگر امروز را خوب زندگی کنی تمام دیروز هایت به خاطره ای خوش و تمام فرداهایت به رویای امید تبدیل خواهد شد.
راز من ... عشق من..... از چشم ترم زود مرو... صد جانم به فدایت ز برم زود مرو نکنم شکوه که دیر آمدی در بر من لااقل دیر آمدی به سرم زود مرو بنشین یک دم واز چشم ترم زودمرو ای شکسته تو شکستی مویه کردی .... گریه کردی ... از ته دل غصه خوردی . من با هاتم . خاک پاتم . تو صداتم تو صداتم من رفیق گریه هاتم عشق در تو... شور در تو.. بی تو من جایی ندارم... بی تو فردایی ندارم من باهاتم ... مثله بارون تو چشاتم مثله غصه تو صداتم... چون پرنده در هواتم عشق در تو شور در تو بی تو من هیچ....
بیا با من دلم تنها ترین است/ نگاهت در دلم شور آفرین است/ مرا مستی دهد جام لبانت/ شراب بوسه ات گیرا ترین است/ ز یک دیدار پی بردی به حالم/ عجب درمن نگاهت نکته بین است/ سخن از عشق ومستی گوی با من/ سخن هایت برایم دلنشین است/ مرا در شعله ی عشقت بسوزان/ که رسم دوستداریها همین است/ نشان عشق را در چشم تو خواندم/ دلم چون کویی آیینه بین است/ به من لطف گل مهتاب دادی/ تنت با عطر گلها همنشین است/ دوست را هم تو باش آغاز وپایان/ که عشق اولی وآخرینست
ای کاش کودک بودم ،تا بزرگ ترین شیطنت زندگیم نقاشی روی دیوار بود. ای کاش کودک بودم ، تا از ته دل می خندیدم، نه اینکه مجبور باشم همواره تبسمی تلخ بر لب داشته باشم. ای کاش کودک بودم ، تا در اوج ناراحتی و درد با یک بوسه تو، همه چیز را فراموش می کردم
عشق افسانه نیست آنکه عشق آفرید دیوانه نیست عشق آن نیست که در کنارش باشی عشق آن است که به یادش باشی
با سیم ناز مژهات یه عمر گیتار میزنم/نگاهتو کوک نکنی من خودمو دار میزنم/چشات اگه رو پنجره طرح ستاره نزنن/دست خودم نیست دلمو به درو دیوار میزنم
آغوش پارکینگی است که جریمه ندارد . . . . بوسه تصادفی است که خسارت ندارد . . . . . . . . چیه دنبالم راه افتادی؟
کاش می شد باردیگر سرنوشت از سر نوشت کاش می شد هر چه هست بر دفتر خوبی نوشت کاش می شد از قلمهایی که بر عالم رواست با محبت, با وفا, با مهربانیها نوشت کاش می شد اشتباه هرگز نبودش در جهان داستان زندگانی بی غلط حتی نوشت کاش دلها از ازل مهمور حسرتها نبود کاین همه ای کاشها بر دفتر دلها نوشت
زندگی مثل یه دیکته اس هی می نویسیم، هی غلط می نویسیم، هی پاک می کنیم دوباره هی می نویسیم، هی پاک می کنیم غافل از اینکه عزرائیل داد میزنه: برگه ها بالا
می گویند ؛ چون بگذشت روزی بگذرد هرچیز با آن روز باز می گویند ؛ خوابی هست کار زندگانی زان نباید یاد کردن.... خاطر خود را بی سبب ناشاد کردن!
فراموش کن آنچه را که نمی توانی به دست بیاوری و بدست آور آنچه را که نمیتوانی فراموش کنی
آنگاه که ضربه های تیشه زندگی را بر ریشه آرزوهایت حس می کنی، به خاطر بیاور که زیبایی شهاب ها از شکستن قلب ستارگان است
سکوتم را به باران هدیه کردم/ تمام زندگی را گریه کردم/ نبودی در فراق شانههایت / به هر خاکی رسیدم تکیه کردم.
بی تو مهتاب شبی باز ازآن کوچه گذشتم/همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم/شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم/شدم آن عاشق دیوانه که بودم
فرقی نمیکند گودال آبی کوچک باشی یا دریای بیکران ، زلال که باشی آسمان در توست
اگه یه روز بغض گلوت رو فشرد ؛ ...خبرم کن ... بهت قول نمیدم که میخندونمت .ولی می تونم باهات گریه کنم ...اگه یه روز خواستی در بری ...حتماً خبرم کن ،قول نمیدم که ازت بخوام وایسی .اما می تونم باهات بیام ...اما اگه یه روز سراغم رو گرفتی ...و خبری نشد ...سریع به دیدنم بیا ...احتمالاً بهت احتیاج دارم
شب را دوست دارم! چون دیگر رهگذری از کوچه پس کو چه های شهرم نمی گذرد تا سر گردانی مرا ببیند . چون انتها را نمی بینم .تا برای رسیدن به آن اشتیاقی نداشته باشم شب را دوست دارم چون دیگر هیچ عابری از دور اشک های یخ زده ام را در گوشه ی چشمان بی فروغم نمی بیند شب را دوست دارم : چرا که اولین بار تو را در شب یافتم از شب می ترسم : تو را در شب از دست دادم. از شب متنفرم ، به اندازه ی تمام عشق های دروغین با آفتاب قهرم چرا شبها به دیدارم نمی آید؟
آبی تر از آنیم که بی رنگ بمیریم/ از شیشه نبودیم که با سنگ بمیریم/ تقصیر کسی نیست که این گونه غریبیم/ شاید که خدا خواست که دلتنگ بمیریم
انسان با سه بوسه تکمیل می شود 1-بوسه مادر که با آن با یه عرصه خاکی می گذاری 2- بوسه عشق که یک عمر با آن زندگی می کنی 3- بوسه خاک که با آن با به عرصه ابدیت می گذاری
همیشه غمگین ترین و رنجورترین لحظات انسان توسط کسی ساخته می شود که شیرین ترین و شاد ترین لحظات را برای او ساخته است
هیچوقت کسی رو که دوست داری به خاطر غرورت از دست نده همیشه سعی کن غرورت رو به خاطر کسی که دوست داری از دست بدی
باز باران بی ترانه***گریه هایم عاشقانه***می خورد بر سقف قلبم***یاد ایام تو داشتن***می زند سیلی به صورت***باورت شاید نباشد***مرده است قلبم ز دستت***فکر آنکه با تو بودم***با تو بودم شاد بودم***توی دشت آن نگاهت***گم شدن در خاطراتت
اگر از پایان گرفتن غم هایت نا امید شده ای ، به خاطر بیاور زیباترین صبحی که تا به حال تجربه کرده ای مدیون صبرت در برابر سیاهترین شبی هستی که هیچ دلیلی برای تمام شدن نمی دید
دوستی شوخی سرد آدمهاست بازی شیرین گرگم به هواست واسه کشتن غرور من و تو دوستی توطئه ثانیه هاست
زندگی قشنگه اگه با تو باشه... مرگ قشنگه اگه برای تو باشه... دلتنگی قشنگه اگه به خاطر تو باشه... من قشنگم اگه با تو باشم اما تو هرجور که باشی قشنگی
دنیا 3تا دوست دارم... خورشید، ماه و تو. اولی رو برای روزم میخوام /دومی رو واسهی شبم میخوام / ولی تو رو برای تک تک لحظههای زندگیم میخوام تنهای تنه
دیگه یار نمی خوام وقتیکه می بینی عشق دوروغه چراغش بی فروغه آخه وقتی که وفا نیست عشقو عاشقی چیست؟؟؟
مهربانی را در نگاه منتظر کودکی دیدم که آبنباتش را به دریا انداخت تا آب شیرین شود
شمع دانی به دم مرگ به پروانه چه گفت؟ گفت ای عاشق بیچاره فراموش شوی... سوخت پروانه ولی خوب جوابش را داد گفت طولی نکشد تو نیز خاموش شوی
نجوم نخوندم, ولی می دونم تو هفت آسمون یه ستاره ندارم... ***** فیزیک نخوندم, ولی می دونم « هر عملی را عکس العملی است...» غیر از عشق من به تو و می دونم که واحد اندازه گیری عشق, ژول و کالری و وات و... نیست ***** زیست شناسی نخوندم, ولی می دونم قلب همون دله که می تونه برای یه نفر تنگ بشه یا تندتر بزنه
می دونی طاقت جداییو ندارم با تو من مثل صد تا بهارم می خوام که نری تو از کنارم ازت زیاد خاطره دارم می خوام اسمتو من نفس بذارم از تو بگم در سایه سارم هر جا بری من دوسِت می دارم از عاشقای این دیارم به یاد شبای زیر بارون که خیس میشد تموم سر و پاهامون شبا همش من خواب تو رو می بینم بین هفت تا آسمون رو زمینم
بنام خدای عاشقان: کاش می شد عشق را تفسیر کرد/ کاش می شد عمر را تکثیر کرد/ روی این گردونه نا مهربان/ گرمی مهر تو را تصویر کرد
فقط موجهای دریا هستند که عاشقن آره فقط اونا هستن با اینکه میدونن اگر برسن به ساحل میمیرن بازم بیقرار رسیدن
خوشبخت ترین پسر کسیست که اولین عشق یه دختر باشد و خوش بخت ترین دختر کسیست که آخرین عشق یک پسر باشد
وقتی ناامید شدی به یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی وقتی پر از سکوت شدی به یاد بیار کسی رو که به صدات محتاجه وقتی دلت خواست ازغصّه بشکنه به یاد بیار کسی رو که توی دلت یه کلبه ساخته
عشق مثل یک ساعت شنی می ماند همزمان که قلب را پر می کند مغز را خالی می کند!!
زیباترین گل با اولین باد پاییزی پرپر شد، باوفاترین دوست به مرور زمان بیوفا شد، این پرپر شدن از گل نیست و این بی وفایی از دوست نیست، از روزگار است...
همیشه دوست داشتم ابر باشم.چون ابر آنقدر شهامت داره که هر وقت دلش میگیره جلوی همه گریه کنه
دلی گفت: که آخر چه بود حاصل من؟ عشق فرمود: تا چه بگوید این دل من! عقل نالید: کجا حل شود این مشکل من؟ مرگ خندید: در این خانهی ویرانهی من!
نمینویسم، چون میدانم هیچ گاه نوشتههایم را نمیخوانی، حرف نمیزنم، چون میدانم هیچ گاه حرفهایم را نمیفهمی، نگاهت نمیکنم، چون تو اصلا نگاهم را نمیبینی، صدایت نمیزنم، زیرا اشکهای من برای تو بیفایده است، فقط میخندم، چون تو در هر صورت میگویی من دیوانهام
رنگین کمان پاداش کسی است که تا آخرین قطره زیر باران می ماند
خدایا: من گمشده ی دریای متلاطم روزگارم و تو بزرگواری! پس ای خدا! هیچ می دانی که بزرگوار آن است که گمشده ای را به مقصد برساند ؟ تا ابد محتاج یاری تو ، رحمت تو ، توجّه تو ، عشق تو ، گذشت تو ، عفو تو ، مهربانی تو ، و در یک کلام ... محتاج توام !
دیشب ندیدی که چه محشر کردم/ با اشک تمام کوچه را تر کردم/ دیشب که سکوت دق مرگم می کرد/ وابستگی ام را به تو عادت کردم
عشق یعنی خاطرات بی غبار/ دفتری از شعر و از عطر بهار/ عشق یعنی یک تمنا یک نیا/ز زمزمه از عاشقی با سوز و ساز/ عشق یعنی چشم خیس مست او/ زیر باران دست تو در دست او
اجازه هست خیال کنم تاآخرش مال منی؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی اجازه هست خیال کنم بازم میای می بینمت بااون چشمای مهربون دوباره چشمک میزنی طپش طپش باچشمکت غزل بگم برای تو بااتکا به عشق تو تو زندگی برم جلو
تنهایی را دوست دارم زیرا بی وفا نیست ... تنهایی را دوست دارم زیرا عشق دروغی در آن نیست ... تنهایی را دوست دام زیرا تجربه کردم ... تنهایی را دوست دارم زیرا خداوند هم تنهاست.... تنهایی را دوست دارم زیرا.... در کلبه تنهایی هایم در انتظار خواهم گریست و انتظار کشیدنم را پنهان خواهم کرد
عشق رازی است مقدس. برای کسانی که عاشقند،عشق برای همیشه بی کلام می ماند؛اما برای کسانی که عشق نمی ورزند،عشق شوخیِ بی رحمانه ای بیش نیست
چشمانت را برای زندگی می خواهم اسمت را برای دلخوشی می خوانم دلت را برای عاشقی می خواهم صدایت را برای شادابی می شنوم دستت را برای نوازش و پایت را برای همراهی می خواهم عطرت را برای مستی می بویم خیالت را برای پرواز می خواهم و خودت را نیز برای پرستش
باد که میاد آروم آروم قاصدک هارو میاره/ دلم میگه خدا کنه باز خبر از تو بیاره/ چشام همش تا به سحر به یاد تو خواب نداره/ خاطره ها جون می گیره باز تو رو یادم بیاره
فریاد من سکوت کردن است...ابراز عشق من قهر کردن است...شادی من گریه کردن است...امّا وقتی تو را میبینم از شادی عشق مو با فریاد ابراز می کنم
دوست داری بگم میخواهم هر روز صبح با صدات بیدار شم بعد بگم با ساعتم بودم ؟ دوست داری بگم چرا رفتی بعد بفهمی با برق بودم ؟ دوست داری بگم هر جا باشی پیدات میکنم بعد بفهمی با دسته کلیدم بودم ؟ دوست داری بگم دوست دارم بعد فکر کنی ... نه دیگه – این دفعه با خودت بودم
یه سنگ کافیست برای شکستن یه شیشه! یه جمله کافیست برای شکستن یه قلب! یه ثانیه کافیست برای عاشق شدن! یه دوست مثل تو کافیست برای تمام زندگی
برف از آسمون خسته می شه, زمستون بهونست برگ از درخت خسته میشه, پاییز بهونست, دلم برات تنگ می شه آف بهونست
می دونی طاقت جداییو ندارم با تو من مثل صد تا بهارم می خوام که نری تو از کنارم ازت زیاد خاطره دارم می خوام اسمتو من نفس بذارم از تو بگم در سایه سارم هر جا بری من دوسِت می دارم از عاشقای این دیارم به یاد شبای زیر بارون که خیس میشد تموم سر و پاهامون شبا همش من خواب تو رو می بینم بین هفت تا آسمون رو زمینم
گفتمش: دل میخری؟! پرسید چند؟! گفتمش: دل مال تو، تنها بخند. خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا به خود باز آمدم او رفته بود دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود
اگر قرار بود تو دنیا جای چیزی باشم،،، دوست داشتم جای اشک رو گونه هات باشم،،، تو چشات متولد بشم ،،، رو پلکات جون بگیرم،،، رو گونه هات جاری شم،،، رو لبات بمیرم..... تا بدونی چقدر دوست دارم
عمیق ترین درد در زندگی مردن نیست، بلکه نداشتن کسی است که الفبای دوست داشتن را برایت تکرار کند و تو از اون رسم محبت بیاموزی
دیروز در دادگاه دلم/ مغز من قاضی بود/ متهم قلبم بود/ جرم من عشقم بود/ عشق من یاد تو بود/ حق من اعدام بود
بوسه تنها تصادفی است که پلیس راه ندارد. دریای غم تنها دریایی است که ساحل ندارد. قلب تنها چیزی است که شکستنش صدا ندارد. عاشقی تنها دردی است که درمان ندارد
در دادگاه عشق ... قسمم قلبم بود وکیلم دلم و حضار جمعی از عاشقان و دلسوختگان. قاضی نامم را بلند خواند و گناهم را دوست داشتن تو اعلام کرد و پس محکوم شدم به تنهایی و مرگ . کنار چوبه ی دار از من خواستند تا آخرین خواسته ام را بگویم و ومن گفتم به تو بگویند ... دوستت دارم
کاش می شد عشق را ابراز کرد/ یا که عشق را با سحر آغاز کرد/ لحظه به لحظه دم به دم ساعت به ساعت خواهمت/ گر خوشم یا نا خوشم در هر دو حالت خواهمت
من می خوام کبوتر دل تو رو اسیر کنم/ این دل تشنه رو از چشمه عشقت سیر کنم/ بزنم به موج دریای خیال عشق تو/ باقی عمرم و عاشقونه با تو پیرکنم!
میگویند سه چیز زاده عشق نیست: جدایی، سفر، فراموشی، ولی آن زمان که تو مرا تنها گذاشتی و فراموشم کردی من لحظه لحظه عاشقت شدم
دوست آن نیست که هر لحظه کنارت باشد، دوست آن است که هر لحظه به یادت باشد.
عشق یعنی کوچک کردن دنیا به اندازه یک نفر یا بزرگ کردن یک نفر به اندازه دنیا!
عشق یعنی دستهایم ماله توست/ چشمهای خسته ام دنبال توست/ عشق یعنی ما گرفتار همیم / دوستدار هم طرفدار همیم/ هرچه میخواهد دلش آن می کند میکشد مارا و کتمان میکند/ عشق غیر از تاولی پر درد نیست/ هرکس این تاول ندارد مرد نیست/ آمدم تا عشق را معنا کنم/ بلکه جای خویش را پیدا کنم/ آمدم دیدم که جای لاف نیست/ عشق غیر از عین و شین و قاف نیست/
شیشه ای می شکند... یک نفر می پرسد...چرا شیشه شکست؟ مادر می گوید...شاید این رفع بلاست. یک نفر زمزمه کرد...باد سرد وحشی مثل یک کودک شیطان آمد. شیشه ی پنجره را زود شکست. کاش امشب که دلم مثل آن شیشه ی مغرور شکست، عابری خنده کنان می آمد... تکه ای از آن را برمی داشت مرهمی بر دل تنگم می شد... اما امشب دیدم... هیچ کس هیچ نگفت غصه ام را نشنید... از خودم می پرسم آیا ارزش قلب من از شیشه ی پنجره هم کمتر است؟دل من سخت شکست اما، هیچ کس هیچ نگفت و نپرسید چرا
زندگی شاید همین باشد یک فریب ساده و کوچک آن هم از دست کسی که تو دنیا را جز با او وجز برای او نمی خواهی
تو که بالا بلند و نازنینی/ تو که شیرین لب و عشق آفرینی/ کنارم لحظه ای بنشین چه حاصل/ که فردا بر سر خاکم نشینی
زندگی سه چیز است: اشکی که خشک میشود! لبخندی که محو میشود!یادی که میماند و فراموش نمیشود
دوستی با هر که کردم خشم مادر زاد شد،آشیان هر جا گزیدم خانه ی صیاد شد ، دوستی با هر که کردم مظهر نیرنگ شد ،ظاهرش زیبا ولی در باطنش صد رنگ شد
عاشقت خواهم ماند..............بی آنکه بدانی. دوستت خواهم داشت ................بی آنکه بگویم . درد دل خواهم گفت............بی هیچ کلامی . گوش خواهم داد ....................بی هیچ سخنی . در آغوشت خواهم گریست.......بی آنکه حس کنی . در تو ذوب خواهم شد ...........بی هیچ حرارتی . این گونه شاید احساسم نمیرد
آسمان را بنگر و به سکوت پر رمز و رازش بیاندیش ستاره ی خود را در آسمان زندگیت پیدا کن و به سمت آن ستاره حرکت کن. نگران راه مباش، آنکه ستاره را برای تو آفرید راه رسیدن به آن را نیز نشانت خواهد داد.
اگر کلمه دوستت دارم قیام علیه بند های من و توست ، اگر کلمه دوستت دارم نمایشگر عشق خدایی من نسبت به توست ، اگر کلمه دوستت دارم راضی کننده و تسکین دهنده قلبهاست ، اگر کلمه دوستت دارم پایان دهنده جدایی هاست ، اگر کلمه دوستت دارم نشانگر اشتیاق راستین من نسبت به توست ، اگر کلمه دوستت دارم کلید زندان من و توست ، پس با تمام وجود فریاد می زنم دوستت دارم.
سلام عزیز مهربون اجازه هست بشم فدات...؟ اجازه هست تو شعر من اثر بذاره خندهات...؟ شب که میاد یواش یواش با چشمک ستاره هاش اجازه هست از آسمون ستاره کش برم برات..؟ اجازه هست بیای پیشم یه کم بگم دوست دارم؟ تو هم بگی دوسم داری بارون بشم دل ببارم بریم تو باغ اطلسی بی رنج و درد بی کسی بهت بگم اجازه هست گل روی موهات بذارم اجازه هست خیال کنم تا آخرش مال منی..؟ خیال کنم دل منو با رفتنت نمی شکنی
دلخسته از امروز و فردای بهارم چیزی شبیه باد و باران کوله بارم باران نمی بارد ولی امشب به جای یک آسمان بی تو نشستن گریه دارم در دفتر بی سرنوشتیهای دنیا من چکنویس برگهای روزگارم شیرین تویی. فرهاد باشم یا نباشم یک بیستون سرد و خالی درد دارم
شکایت عشق ندیدی چشمهایم زیر پایت جان سپرد آخر گلویم از صدای های هایت جان سپرد آخر نفهمیدی صدایم بغض سنگینی به دوشش بود به دوشش بود اما از جفایت جان سپرد آخر نترسیدی بگوید عاشقی نفرین به آیینت که از چشمان جادویت خدایت جان سپرد آخر نمی دانی و می دانم که می دانم نمی دانی که دل در خواهش آن انزوایت جان سپرد آخر چقدر عزلت نشینی از برای یار دلگیر است بخوان شعرم که شعرم در هوایت جان سپرد آخر ... فریاد
چقدر عجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت بر نمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه
به جرم اینکه خیلی ساده بودم/ به زندان دلت افتاده بودم / اگر چه حکم چشمانت ابد بود/ برای مرگ هم آماده بودم
روزگاریست همه عرض بدن می خواهند# همه از دوست فقط چشم و دهن می خواهند# دیو هستند ولی مثل پری می پوشند# گرگ هایی که لباس پدری می پوشند# آنچه دیدند به مقیاس نظر می سنجند# عشق ها را همه با دور کمر می سنجند# خوب طبیعیست که یکروزه به پایان برسد# عشق هایی که سر پیچ خیابان برسد....
جملات کوتاه و عاشقانه :.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.:.
دوستت دارم کمتر از خدا و بیشتر از خودم چون به خدا ایمان دارم و به تو احتیاج!!
دستانم تشنه ی دستان توست شانه هایت تکیه گاه خستگی هایم با تو می مانم بی آنکه دغدغه های فردا داشته باشم زیرا می دانم فردا بیش از امروز دوستت خواهم داشت
می دانم روزی با تن خسته و خیس ، سوار بر قطرات درشت باران بر ناوادنهای چشمم فرود می آیی در میان انبوه مژگانم میزبان خواهم بود و در آن لحظه چشمانم را برای همیشه می بندم تا دیگر دوریت را حس نکنم
چه زیباست بخاطر تو زیستن وبرای تو ماندن وبه پای تو سوختن وچه تلخ وغم انگیز است دور از تو بودن برای تو گریستن وبه عشق ودنیای تو نرسیدن ای کاش میدانستی بدون تو وبه دور از دستهای مهربانت زندگی چه ناشکیباست
شب برای چیدن ستاره های قلبت خواهم آمد. بیدار باش من با سبدی پر از بوسه می آیم و آن را قبل از چیدن روی گونه هایت می کارم تا بدانی ای خوبم دوستت دارم
عشق ور زیدن ضمانت تنها نشدن نیست
من از طرز نگاه تو امید مبهمی دارم، نگاهت را مگیر از من...که با آن عالمی دارم!
قدر دست هایم را بیشتر دانستم و قدر چشم هایم را و تازه فهمیدم چه شکوهی دارد... ایستادن بر روی دو پا آن لحظه که...به زمین خوردم!!!
به او بگویید دوستش دارم، به او که قلبش به وسعت دریاییست که قایق کوچک دل من درآن غرق شده، به او که مرا از این زمین خاکی به سرزمین نور و شعر و ترانه برد، و چشمهایم را به دنیایی پر از زیبایی باز کرد
کسی هست درین شهر هواخواه نگاهت نشسته است نگاهی غریبانه به راهت مبادا که نیایی...
آنقدر رفته ای که تمام درهای باز مانده به یاد تو روی پاشنه های انتظار پوسیده اند...
خندیدم ، خندید ... اشکهام را افتاد ، اونم شرشر گریه کرد !! دلم براش سوخت نازش کردم اما دستم سوخت !؟ آخه دلش گــر گرفته بود
به او بگویید دوستش دارم، به او که صدای پایش را میشنوم، به او که لحن کلامش را میشناسم ، به او که عمق نگاهش را میفهمم، به او که .....
بوسه بر عکست زنم ترسم که قابش بشکند.قاب عکس توست اما شیشه ی عمرمن است بوسه بر مویت زنم ترسم که تارش بشکند.تارموی توست اما ریشه ی عمر من است
معبودم سکوتم را از صدای تنهاییم بدان .. نمیخوانم و نمیگویم چون درونم هیچ بوده و تو آمدی برایم قصه هایی از عشق سراییدی و به من قصه باران آموختی میدانی قصه باران قصه شستن غمهاست و درون انسانها پر از غم و تنهایی است ونگاهم به باران تو افتاد و ناگهان تمام تنهاییم را فراموش کردم و به تو و داشتن تو میبالم تنهاتر از یک برگ با باد شادیها محجورم درآبهای سرور آور تابستان آرام میرانم
به او بگویید دوستش دارم، به او که گل همیشه بهارمن است، به او که قشنگترین بهانه برای بودن من است وبه او که عشق جاودانه من است
کاش زندگی شعر بود تا برایش یک دنیا شعر می سرودم تا با آهنگش در خلوت بی کسی هایش هیچوقت تنها نماند کاش زندگی قصه بود تا برایش یک دریا قصه می گفتم تا همسفر با ماهیهای آزاد همیشه اقیانوس خوشبختی را پیدا کند
یادگارهای سبز سالهای بهار افشان تیک تیک لحظه های دور از تو و عبور غریبانه ترین چکاوک های عاشق... مسافر! انتقام غریبی است رفتنت!!
برای دیدن من دلت را دیده کن دیدی که تنهایم؟!
از عشق پرسیدم نام دیگر تو چیست؟ زبان سرخش را در آورد و گفت: "سر سبزی که بر باد می رود"!!!
دیر گاهیست که تنها شده ام قصه غربت صحرا شده ام وسعت درد فقط سهم من است بازهم قسمت غم ها شده ام دگر آیینه ز من بی خبر است که اسیر شب یلدا شده ام من که بی تاب شقایق بودم همدم سردی یخ ها شده ام کاش چشمان مرا خاک کنید تا نبینم که چه تنها شده ام....
محبت ره به دل دادن صفای سینه میخواهد به یاد یکدگر بودن دلی بی کینه میخواهد اگر دورم ز دیدارت دلیل بی وفایی نیست وفا ان است که نامت را همیشه بر زبان دارم
وفا آن است که نامت را نهانی زیر لب دارم
نور دلیل تاریکی بود و سکوت دلیل خلوت، تنها عشق بی دلیل بود که تو دلیل آن شدی
دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است
عشق کنار هم ایستادن زیر باران نیست...!!! عشق این است که یکی برای دیگری چتر شود و دیگری هرگز نفهمد چرا خیس نشد
سر گشته ام از این همه راهی که ندارم گاهی که تو را دارم و گاهی که ندارم من مانده ام و لایق تیغی که نبودم من مانده ام و فرصت آهی که ندارم
کنار آشیان تو آشیانه می کنم فضایه آشیانه را پر از ترانه می کنم کسی سوال می کند بخاطر چه زنده ای؟ و من برای زندگی تو را بهانه می کنم
ویلیام شکسپیر میگه : زمانی که فکر می کنی تو 7 تا آسمون 1 ستاره هم نداری یکی یه گوشه دنیا هست که واسه دیدنت لحظه شماری می کنه...
نمی نویسم ..... چون می دانم هیچ گاه نوشته هایم را نمی خوانی! حرف نمی زنم .... چون می دانم هیچ گاه حرف هایم را نمی فهمی! نگاهت نمی کنم ...... چون تو اصلاً نگاهم را نمی بینی! صدایت نمی زنم ..... زیرا اشک های من برای تو بی فایده است! فقط می خندم ...... چون تو در هر صورت می گویی من دیوانه ام
من پذیرفتم که عشق افسانه است این دل درد آشنا دیوانه است می روم شاید فراموشت کنم با فراموشی هم آغوشت کنم می روم از رفتن من شاد باش از عذاب دیدنم آزادباش گر چه تو تنها تر از ما می روی آرزو دارم ولی عاشق شوی آرزو دارم بفهمی درد را تلخی بر خوردهای سرد را...
اگه از بوی گلی خوشت نیومد تو رو خدا شاخه هاشو نشکون....
میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو، یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو، همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم ...
این عشقی که به من بخشیدی برای همیشه زنده خواهد ماند تو همیشه آنجا هستی ،هنگامیکه فرو افتم ضعف مرا می ستانی و به من نیرو وقدرت می بخشی و برای همیشه دوستت خواهم داشت و در کنارت می مانم همچو فانوسی در تاریکترین شبها بالهایی خواهم بود، که در طول پرواز یاری ات خواهم کرد و در طوفان سر کش ،سر پناهی برای تو خواهم بود ...
وقتی چشمام پر اشکه وقتی قلبم بی قراره
وقتی پابه پای ابرا چشم من بارون می باره
وقتی مثل یه پرنده میرم و گوشه می گیرم
وقتی با نبودن تو توی هر لحظه می میرم
با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم
من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم بی قرارم
وقتی خواب تو می بینم خواب عاشقونه ی تو
وقتی که قطره ی اشکو می بینم رو گونه ی تو
وقتی قلب عاشقم رو پیش پای تو می ذارم
وقتی که بلور اشکو واسه تو هدیه می یارم
با یه حس عاشقونه انتظار تو رو دارم
من یه ماهی تو یه دریا تو که نیستی بی قرارم
تو که نیستی تو که نیستی قلب عاشق بی قراره
آرزوی تو رو داشتن باز تو رو یادم می یاره
تو بدون که بی تو هرگز شب من سحر نمی شه
جز تو چشمام واسه هیچکس نمی باره تر نمی شه
هنوزم حس نیازت از تو قلب من نرفته
کاش بدونی کاش بدونی زندگی بی تو چه سخته
تنهاکسی که قلبت وپس نمی داد
برای دوست داشتن تو فرصت رو از دست نمی داد
اینو بدون اون غریبه من بودم
توقعم زیاد بود برای تو کم بودم
به رسم بی وفایی دل به نگام نبستی
به خاطر غرورت زدی من و شکستی
دلم داره می سوزه از این همه دورویی
قند تو دلت اب می شه چقدر بی چشم و رویی
این و بدون برای من دنیا به اخر رسیده
دل غریب و بی کسم از عشق تو خیر ندیده
خدا کنه که نفرینم دامنت و بگیره
با هم برابر می شیم وقتی دلت بمیره
برو هواتو ندارم برام یه خط قرمزی
حتی دیگه نمی خوامت برای من بی ارزشی
اخرین بار که اورا دیدم گردنبند صلیبی به او هدیه کردم گفت:من که دوستت ندارم پس چرا به من هدیه می دهی!؟ گفتم:بر سر هر گوری صلیبی می نهند
این صلیب را بر گردنت بالای قلبت بیاویز زیرا انجا گورستان عشق من است
هر وقت خواستی بدونی کسی دوستت داره تو چشماش زول بزن تا عشق رو تو چشماش ببینی اگه نگات کرد عاشقته . اگه خجالت کشید بدون برات میمیره . اگه سرشو انداخت پایین و یه لحظه رفت تو فکر بدون بدونه تو میمیره و اگر هم خندید بدون اصلا دوست نداره
دوست داشتن مثل ایستادن روی سیمان خیس هرچی بیشتر بمونی رفتنت سختتر می شه و اگر رفتی جای پاهات برای همیشه می مونه
روی تخته سنگی نوشته شده بود: اگر جوانی عاشق شد چه کند؟ من هم زیر آن نوشتم: باید صبر کند. برای بار دوم که از آنجا گذر کردم
زیر نوشته ی من کسی نوشته بود: اگر صبر نداشته باشد چه کند؟ من هم با بی حوصلگی نوشتم: بمیرد بهتر است. برای بار سوم که از آنجا عبور می کردم.
انتظار داشتم زیر نوشته من نوشته ای باشد. اما زیر تخته سنگ جوانی را مرده یافتم
گفتم دوستت دارم نگاهی به من کرد و گفت:چند تا؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتهای دستمو نشونش دادم اما اون به کف دستام نگاه می کرد که خالی بود
عشق مثل آب میمونه.....که میتونی توی دستت قایمش کنی..آخرش یه روز دستت رو باز میکنی میبینی نیست... قطره قطره چکیده بی انکه بفهمی..
اما دستت پر از خاطره است
برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد و قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند و قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید و قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من و قلبی برای انسانی که من میخواهم
یکی از خدا می پرسه که خدایا چرا هر گلی که زیباست خار داره خدا میگه: اینطور نیست یه گل زیبا هست که خار نداره ولی بهتره صداش نکنی چون داره اس ام اس میخونه
یکی دلش به حال ماهی میسوزه،یکی دلش به حال ماهیگیر میسوزه اما هیچکس دلش واسه تو که سر قلاب بسته شدی نمیسوزه